فخر رازی در تفسیر کبیر خود می گوید:
«وقتی که پیامبر اسلام دلائل را بر نصارا ارائه کرد. آنها فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله را قبول نکردند؛ پیامبر اسلام فرمود: خداوند مرا امر فرموده است اگر شما حجت و دلیل و برهان را قبول نمی کنید با شما مباهله کنم ... پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از منزل خارج شد و بر شانه مبارکشان جامه ای از موی سیاه بود و حسین را بر دوش خود و دست مبارک حسن را گرفته و فاطمه پشت سر ایشان و علی علیه السلام پشت سر فاطمه به طرف مباهله می رفتند.
پیامبر اسلام فرمود: وقتی که من دعا کردم شما آمین بگویید، سپس اسقف نجران چنین گفت: ای گروه نصارا! من چهره هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جایش بردارد، حتماً آن را نابود خواهد ساخت، پس با آنان مباهله نکنید که همه هلاک خواهید شد و برای گستره زمین تا روز قیامت هیچ نصرانی و مسیحی باقی نخواهد ماند».
تا اینکه فخر رازی می گوید: «پیامبر فرمود: اگر نجرانی ها مباهله می کردند، همه به صورت میمون و خوک مسخ می شدند و کوههای آتش بر آنها نازل می شد و خداوند تمام نجران را مستأصل و خوار و ذلیل می کرد و حتی پرندگان روی درخت را نابود می فرمود و سالی بر نصارا نمی گذشت که همه هلاک می شدند». (16)
مسلم بن حجاج نیشابوری در کتاب صحیح خود می گوید: وقتی که معاویه از سعد سؤال می کند چه سبب شده است که تو ابوتراب علی علیه السلام را دشنام نمی دهی؟
سعد می گوید:
«و لما نزلت هذه الآیة: فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ دعا رسول الله صلی الله علیه و سلم علیا و حسنا و حسینا فقال: اللهم هؤلاء اهلی»؛ (17)
وقتی که این آیه نازل شد: «فقل تعالوا...» پیامبر اسلام علی و فاطمه و حسن و حسین را خواست و فرمود: خدایا! اینها اهل من هستند».
احمد بن حنبل می گوید:
وقتی که این آیه « نَدْعُ أَبْنَاءَنَا و...» نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواند و فرمود: خدایا! اینها اهل بیت من هستند». (18)
طبری از محمد بن حسین و احمد بن مفضل و اسباط از سدی درباره این آیه می گوید:
«وقتی که آیه فمن حاجک الی آخر نازل شد، پیامبر اسلام دستان حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علی علیه السلام فرمود: پشت سر ما بیا، پس وقتی که پیامبر اسلام با آنان از منزل خارج شده و برای مباهله تشریف بردند، نصارا در آن روز خارج نشدند برای مباهله نیامدند». وی روایات دیگری نیز در این خصوص نقل کرده است. (19)
حاکم در مستدرک نقل می کند:
«وقتی که آیه ندع ابنائنا و ابنائکم نازل شد، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله علی، فاطمه و حسن و حسین را خواند و سپس فرمود: بار خدایا! اینان اهل من هستند» و بعد حاکم می گوید این حدیث صحیح است. (20)
زمخشری در تفسیر کشاف می گوید:
«وقتی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اهل نجران را به اسلام دعوت فرمود، و آنها قبول نکردند پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد مباهله را فرمود. طایفه نجران قبول کردند و زمان مباهله را اول صبح روز بعد قرار دادند، در وقت صبح پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که حسین را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر پیامبر راه می رفت و علی هم پشت سر فاطمه بود به محل مورد نظر آمدند. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: زمانی که من دعا کردم شما آمین بگویید.
اسقف نجران گفت: ای طایفه نصارا! همانا من چهره هایی را می بینم اگر از خدا بخواهند کوه را از مکانش ساقط کند، هر آینه زایل و ساقط می کند، پس مباهله نکنید که هلاک می شوید و اگر این کار را بکنید بر تمام گستره زمین تا روز قیامت نصرانی باقی نخواهد ماند و لذا مسئله منجر به صلح و جزیه شد و طایفه نجران حاضر به جزیه شدند و متن قرارداد نوشته شد و مقدار جزیه هم معین شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن کسی که جانم به دست اوست همانا هلاکت بر اهل نجران نزدیک شده بود و اگر ملاعنه می کردند مسخ می شدند و همه به صورت میمون و خوک می گردیدند و آتش بر آنها می بارید و اهل نجران همه مستأصل و بیچاره می شدند و حتی پرندگان بر درخت هم نابود می شدند و بر همه نصارا سال نمی گذشت که هلاک می شدند». (21)
علامه ادیب ابی حیان اندلسی مغربی در کتاب خودش آورده است:
«نزول الآیة الشریفة فی حق النبی و علی و فاطمة و الحسن و الحسین سلام الله علیهم»؛ (22)
«آیه شریفه مباهله در شأن پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است».
سیوطی در تفسیر در المنثور می گوید:
«بیهقی از طریق سلمة بن یشوع او هم از پدرش و از جدش می گوید: همانا رسول خدا به اهل نجران نوشت: به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، از محمد فرستاده خدا به اسقف نجران، و مردم نجران تا اینکه حضرت فرمود: من شما را دعوت می کنم به پرستش خداوند از پرستش بندگان و به ولایت خداوند از ولایت بندگان خدا. تا اینکه مسئله به مباهله می رسد و پیامبر اسلام صبح بعد از آن که نجرانیها را خبر فرمود خود به مباهله رو آورد، در حالی که حسن و حسین را در جامه ای که برای خود بود پیچیده بود و فاطمه پشت سر پیامبر برای ملاعنه می رفت، در حالی که آن زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله زن های زیادی داشت، ولی فقط فاطمه سلام الله علیها را برد. پس شرحبیل به رفیقش گفت: من می بینم حادثه ای دارد پیش می آید، اگر این مرد پیامبر مرسل باشد، با او ملاعنه نکنید، اگر ملاعنه کنید بر روی زمین از ما حتی موی و ناخن هم باقی نمی ماند که همه هلاک می شوند، تا اینکه جزیه را قبول می کنند».
سیوطی روایت دیگری را از جابر نقل می کند: در وقت صبح پیامبر اسلام در حالی که دست علی و فاطمه و حسن و حسین را گرفته بود به مباهله رفت و سید و عاقب دو بزرگ نجران را هم دعوت به مباهله فرمود، آنها از آمدن ابا کردند و به جزیه دادن اقرار کردند. (23)
علامه آلوسی در تفسیر روح المعانی می گوید:
«ابونعیم در کتاب دلائل از طریق کلبی از ابی صالح و از ابن عباس آورده است: به درستی که طایفه ای از نصارای نجران خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمدند سؤالات زیادی کردند و پیامبر پاسخ دادند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آنها را دعوت به اسلام فرمود و نجرانی ها نپذیرفتند، از طرف پیامبر اسلام پیشنهاد مباهله شد و طایفه نجران قبول کردند، در زمان مباهله، پیامبر از منزل خارج شد در حالی که با او علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام بودند، اهل نجران که این هیئت را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دیدند به جزیه دادن حاضر شدند و از مباهله دست برداشتند.»
همچنین در تفسیر روح المعانی آمده است:
«روایت شده است که وقتی اسقف نجران رسول خدا صلی الله علیه و آله را دید که به طرف مباهله روی آورده است در حالی که علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام با او بودند، گفت: ای گروه مسیحیان! همانا من چهره هایی را می بینم که اگر از خداوند بخواهند که کوه را از جایش زائل بکند هر آینه زائل خواهد کرد، پس مباهله مکنید که هلاک می شوید».(24)
طنطاوی اصل جریان نزول آیه مباهله و برخورد سران اهل نجران با پیامبر اسلام را در رابطه با خلقت حضرت عیسی علیه السلام و بعضی موضوع های دیگر و بحث و مناظره ی بین طرفین را و پیشنهاد مباهله پیامبر اسلام را در دو صفحه بحث می کند و سپس می گوید:
«روایت شده اهل نجران وقتی که از طرف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مباهله دعوت شدند گفتند: ما باید بررسی کنیم، سپس وقتی با خودشان خلوت و مشورت کردند و به کسی که صاحب رأی و بزرگشان بود گفتند: نظر شما درباره مباهله با پیامبر مسلمانان چیست؟ وی گفت: قسم به خدا شما نبوت پیامبری و حقانیت محمد را شناخته اید و او مسئله خلقت حضرت عیسی را برای شما مفصلاً بیان نموده و حقیقت را روشن کرده است.
صاحب رأی نجرانی ها به سخنان خود ادامه داد و گفت: قسم به خدا هیچ قومی با پیامبری مباهله نکردند مگر اینکه هلاک شدند، از مباهله دست بردارید و اگر اسلام را اختیار نمی کنید و دین مسیحیت را رها نمی کنید، مباهله نکنید و آن مرد (حضرت محمد) را رها بکنید، آنها از مباهله منصرف شدند و آمدند خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در حالی که صبحگاهان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حسین را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله و علی پشت سر فاطمه به محل مباهله می آمدند، پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به چهار نور مقدس فرمود: وقتی که من دعا کردم شما آمین بگویید.
پس اسقف نجران گفت: ای گروه نصاری! همانا من قیافه و چهره هایی را می بینم که اگر از خداوند بخواهند که کوهها را از جایشان متلاشی و تکه و تکه بکند، هر آینه خداوند به احترام آنان این را کار خواهد فرمود. پس مباهله مکنید که هلاک می شوید، سپس اذعان و اعتقادشان بر حقانیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ثابت شد و فهمیدند که محمد صلی الله علیه و آله پیامبر بر حق است و آن چه دین اسلام راجع به حضرت مسیح فرموده درست است و لذا به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله جزیه دادند.
متن قرارداد جزیه به این صورت نوشته شد: نصارای نجران باید دو هزار حله (لباس) به مسلمانان بدهند و سی هزار زره آهنی به پیامبر اسلام بدهند و بعد از امضای قرارداد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن کسی که جان محمد به دست قدرت لایزال اوست اگر اهل نجران مباهله می کردند هر آینه همه مسخ شده و به صورت میمون و خوک می گردیدند و کوهها بر آنها آتش می بارید و خداوند سرزمین نجران و اهل او را خوار و ذلیل می ساخت». (25)
(16) تفسیر فخر رازی، ج 8، ص 85.
(17) صحیح مسلم، ج 7، ص 120.
(18) مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 185.
(19) تفسیر طبری، ج 3.
(20) مستدرک، ج 3، ص 150 و تلخیص شمس الدین الذهبی.
(21) تفسیر کشاف، ج 1، ص 193 و تذکره سبط ابن جوزی.
(22) البحر المحیط، ج 2، ص 479.
(23) الدر المنثور، ج دوم، ص 37 و 30.
(24) تفسیر روح المعانی، ج 3، ص 167.
(25) الجواهر فی التفسیر القرآن الکریم، ج 1، جزء دوم، ص 126 و 127.