بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۴۷ مطلب با موضوع «اخلاق اجتماعی» ثبت شده است

بررسی عملکرد شیعیان در طول تاریخ تشیع، نشان می دهد که در بسیاری از دوره هایی که این مکتب تاکنون پشت سر نهاده است، نمایش جنبه های دردآلود و رنج آمیز زندگی رهبران و سلسله جنبانانش برجسته تر از نمایش جنبه هایی بوده که از حضور نشاط و سرور در زندگی ایشان خبر می داده است. البته می توان علت ها و دلیل های متناسبی را یافت که توجیه گر این رویکرد باشند، اما در هر حال همواره برای کسی که اهمیت یکپارچگی زندگی و چند وجهی بودن این منشور را دریافته است جای این سوال وجود دارد که آیا حضور کم رنگ تر نشاط، شادی و سرور در روایت ها و گزارش های مختلفی که راویان و مورخان از اولیای دین ذکر کرده اند نشانگر اهمیت نداشتن این موضوعات در رشد کیفی زندگی انسان هاست؟

شدت دردهایی که بزرگان دین ما با آن روبرو بوده اند و فراوانی رنج هایی که در زندگیشان با آن دست به گریبان شده اند به هیچ وجه قابل تردید هم نیست تا چه رسد به انکار. اما سخن بر سر این است که آیا وجود سختی و مرارت در زندگی و مصبوغ بودن حیات آدمیان به درد و رنج، امری ذاتی است؟ آیا وجود اینهمه مصیبت در زندگی معصومان علیهم السلام به معنای مخالفت آنان با سرور و شادی و نشاط و فرحمندی است؟ آیا نمی توان در زندگی این بزرگواران ردپایی از اهمیت دادنشان به این موضوعات را باز جست؟

 

دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله در سر تا سر جزیرة العرب اثری عمیق به جا گذاشته بود. رسول خدا در سال هشتم سفیری به دربار شام حکومت دست نشانده روم فرستاد، اما قبل از رسیدن به مقصد توسط فرمانروایان محلی شامات به شهادت رسید، مجدداً پیامبر صلی الله علیه وآله 16 نفر مبلغ را برای رساندن پیام توحید به شامات اعزام نمود، لکن ناجوانمردانه آنان را نیز به شهادت رساندند، پیامبر صلی الله علیه و آله سپاهی برای ادب آنان مجهز کرد و فرماندهی آن را به جعفر بن ابی طالب سپرد. سپاه اسلام و روم در سرزمین موته با هم درگیر شدند و فرمانده اسلام به شهادت رسید. چون خبر شهادت جعفر به مدینه رسید پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه وی رفت. اسماء همسر جعفر مشغول خمیرکردن بود، پیامبر صلی الله علیه وآله فرزندان او را طلبید، و آنان را در دامن خود گذاشت، اشک در چشمان مبارکش حلقه زد، اسماء موضوع را فهمید و شروع به گریه کرد، فاطمه علیها السلام نیز صدای گریه وی را شنید و از شهادت پسر عموی خود آگاه شد، شتابان آمد و بلند بلند می گریست و می گفت: وای پسر عموی من وای...

پیامبر صلی الله علیه وآله به فاطمه علیها السلام فرمود: خانواده جعفر به عزاداری مشغولند، غذایی برای آنان تهیه کن، فاطمه علیها السلام سه روز غذای خانواده شهید را تهیه کرد که این عمل سنت بنی هاشم شد. (1).

فاطمه علیها السلام در خانه نیز برای جعفر گریه می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله نوحه سرایی او را دید و فرمود: برای جعفر، خانمی مانند فاطمه علیها السلام باید گریه کند. (2).

فاطمه علیها السلام برای شهدا احترام خاصی قایل بود. در غم شهادت حمزه عزادار بود و شنبه ها صبح بر مزار شهدای احد حاضر می شد و سپس بر آرامگاه سیدالشهداء حمزه می آمد و برای او از درگاه خداوند طلب رحمت و مغفرت می کرد(3).

 


(1) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 65.

(2) الطبقات الکبری، ج 8، ص 282.

(3) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 114.

 

 

 

تاریخ زندگی فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان می دهد که او زن خانه نشین و پرده نشین نبود، بلکه به دستور و مضمون آیات و روایات زیادی، وی صله ارحام می کرد و به دیدار خویشاوندان می شتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و پس از مرگ آنان، فراموششان نمی کرد و بر مزار آنان می رفت و از خداوند متعال برایشان طلب رحمت می نمود.

در حدیث صحیح السند از امام صادق علیه السلام نقل شده:

«عاشت فاطمة بعد محمد صلی اللَّه علیه و آله خمسة و سبعین یوما، لم تر کاشرة و لا ضاحکة تأتی قبور الشهداء فی کل جمعة مرة بین الاثنین و الخمیس فتقول هاهنا کان رسول اللَّه، و هاهنا کان المشرکون» (4)؛

فاطمه علیها السلام بعد از پیامبر خدا هفتاد و پنج روز زندگی کرد، در حالی که خوشحال و خندان دیده نشد. او هفته ای دوبار در روزهای دوشنبه و پنجشنبه به زیارت شهدای احد می رفت و آنها را زیارت می کرد و محل جنگ رسول خدا با مشرکین را دقیقاً نشان می داد.

این حدیث که به سند صحیح از کافی نقل شده، می رساند که فاطمه علیها السلام علاوه بر زیارت اهل قبور، آمدنش به مزار شهدا، شخصاً در جنگ احد نیز حضور داشت و محل را با چشمان مبارکش دیده بود...

و ابن ابی الحدید که یکی از دانشمندان بسیار بزرگ و محقق اهل سنت است، در این باره از واقدی نقل می کند:

«کانت فاطمة بنت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله تأتیهم بین الیومین و الثلاثة فتبکی عندهم و تدعو» (5) ؛

فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هر دو سه روز یکبار به کنار قبور شهدای احد می آمد و در آنجا گریه می کرد و برای مردگان و شهدا دعا می نمود.

و حضرت امام صادق علیه السلام می فرمایند:

«ان فاطمه کانت تأتی قبور الشهداء فی کل غداة سبت فتأتی قبر حمزة و تترحم علیه و تستغفر له» (6) فاطمه علیها السلام هر هفته صبحهای روز شنبه به احد می آمد و قبور شهدا را زیارت می کرد و در کنار قبر حمزه می ایستاد و برای وی دعا می کرد و استرحام می نمود. (7) .

از این حدیثها استفاده می شود که فاطمه علیها السلام به زیارت قبور شهدا می رفت و برایشان استرحام می نمود و از فداکاریهای آنان در جنگ احد یاد می کرد و به یادشان اشک می ریخت.

ممکن است برخی ها از تعبیر های «دوبار و یکبار در هفته» که در روایات آمده است دچار مشکل شوند و نوعی اشکال در صحت روایات تلقی کنند، ولی باید گفت: زیارت فاطمه علیها السلام هفته ای دو یا یک بار ممکن است به تفاوت زمان باشد، که در یک مقطع، هفته ای دوبار می رفت و بعدها هفته ای یکبار...


(4) عوالم، ج 11، ص 447؛ جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 183.

(5) شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 40.

(6) عوالم، ج 11، ص 222؛ بحارالانوار، ج 43، ص 90، ح 13؛ جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 154.

(7) این حدیث به سند معتبر از تهذیب شیخ گرفته شده.

پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله زنان مدینه در عزای پیامبر اکرم به عزاداری و نوحه خوانی پرداختند. در بین عرب سوگواری و مراسم عزاداری با سنتهای خاص و گاهی خارج از حدّ تعادل و معقول بود. در این هنگام فاطمه زهرا علیها السلام با نکته ای کوتاه ولی پر معنی جهتی صحیح به عزاداری آنان دادند و فرمودند:

«اُتْرکْنَ التَّعْدادَ وَ عَلَیْکُنَّ بِالدُّعا».(1) ؛

ای زنان عزادار! دست از شمارش افتخارات و صفات بردارید و به دعا و عبادت بپردازید.

و این همچون دیگر توصیه های معصومین علیهم السلام است که سفارش کردند تا گریه های خود را جهت معنوی و ارزشی بخشید و هر گاه خواستید بر شهید و یا غریبی گریه کنید بر حسین بن علی علیه السلام گریه کنید.

«قال الرضا علیه السلام: اِنْ کُنْتَ باکِیاً لِشَیءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْن بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ». (2) .

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: اگر در شرایطی و بر چیزی خواستی گریه کنی، پس بر حسین پسر علی ابن ابی طالب گریه کن.

 


(1) نهج الحیاة، ص 150.

(2) بحارالانوار، ج 44، ص 285.

چهره دیگر اعتراض ریحانه پیامبر و نمود دیگر مقاومتش در برابر باطل و بیداد، خشم حکیمانه و تفکرانگیز آن حضرت است که به صورت پرچم اعتراض تاکنون هم برافراشته مانده و همچنان در اهتزاز است.

او که پرتوی از خورشید جهان افروز وجود پیامبر و نمونه ای از خلق و خو و شکیبایی و بردباری و مهر و بزرگ منشی و بزرگواری آن حضرت بود، بارها خدا را به گواهی طلبید که از سیاست ظالمانه سردمداران سقیفه، ناخشنود و خشمگین است و نسبت به آینده دین و جامعه سخت نگران؛ و به خود آنان اعلان کرد که تا به حق و عدالت باز نگردند و حقوق و آزادی مردم را محترم نشمارند، با آنان سخن نخواهد گفت و شکایت آنان را به خدا و پیامبرش خواهد کرد.

«فانی اشهد الله و ملائکته انکما اسخطتمانی و ما ارضیتمانی و لئن لقیت النبی لا شکونکما الیه» (11) .

آنان به حق بازنگشتند و از خودسری و خشونت و قانون گریزی و تاریک اندیشی و سیاست بازی دست برنداشتند و او نیز با همان اعتراض و خشم و ناخشنودی با آنان سر بر بستر شهادت نهاد.

به گونه ای که حتی دانشمندان اهل سنت نیز نمی توانند این حقایق را انکار کنند و می کوشند تا به گونه ای توجیه نمایند. (12) .

 


(11) شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 281؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 14؛ الغدیر، ج 7، ص 229.

(12) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 50.

او فرزند شجاعت بود و دخت صلابت.

بانوی پایمردی و پایداری بود و یکه تاز میدان دفاع از حقیقت.

در استواری بسان کوه سر به آسمان ساییده و استوار بود و در شکوه، همچون صخره.

در تزلزل ناپذیری چون ستون نامریی و استوار آسمان بود.

و در توفندگی چون اقیانوس مواج و بی کرانه.

در روشنگری بسان برق و درخشش برق بود و در غرش بر ضد ستم بسان رعد.

درست نسخه ای چون پدر و نسخه ای چون شوی گرانقدرش علی.

اگر محمد صلی الله علیه و آله در برابر ارتجاع و استبداد و اشرافیت جاهلی ایستاد و مسیر نکبت بار تاریخ را تغییر داد و در برابر تهدید و ارعاب و تطمیع و شگردهای رنگارنگ آنان استوار و پرشهامت خروشید که: به خدای سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از ابلاغ پیام و تحقق عدل و داد دست کشم، چنین نخواهد شد.

و اگر علی علیه السلام جان بر کف و پرشهامت، همه جا از «یوم الدار» تا هجرت، از خفتن بر جای پیامبر تا «بدر»، «احد» و «خندق» همه جا سایه به سایه پیامبر عدالت، نستوه و قهرمانانه از حق دفاع کرد و نترسید و نهراسید و بیم به دل راه نداد.

آن روز که پس از رحلت پیامبر، آن باغبان و معمار آسمانی که او مأمور به سکوت و شکیبایی قهرمانانه بود و به همان خاطر هم دشمن بزدل و وحشی آنقدر جرئت و جسارت یافته بود، آری آن روز این بانوی پرشهامت و شیردل و سرشار از ایمان و توکل بود که با شجاعت و درایتی وصف ناپذیر از حق دفاع کرد و نه تنها حقایق را گفت که حرف دل علی را نیز می زد و پرده های فریب و دجالگری سردمداران «سقیفه» را می درید و ماهیت کریه آنان را به همه نشان میداد.

او در برابر تبدیل خلافت و امانتداری پیامبر به نظام استبداد، نه تنها مثل همه زنان نهراسید و به گوشه ای پناه نبرد؛ بلکه سخت و قهرمانانه با استبداد در افتاد و با شهامتی وصف ناپذیر در میدان عمل به همگان هشدار داد.

او در برابر غصب «فدک» و ملک شخصی اش- که به منظور فشار آوردن بر خاندان علی علیه السلام مصادره شد- تا روشن ساختن حقایق و معرفی غاصبان و تجاوزکاران از پای ننشست و لحظه ای از برق شمشیرها نهراسید و با همه وجود نشان داد که در راه حق و عدالت خالصانه و روشنگرانه و شهامتمندانه در برابر انحرافگران می ایستد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده فریبکار و ستم پیشه ای نمی هراسد. «یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم» (1).

در یورش به خانه اش و در برابر شعله های آتش کینه و قساوتی که برای سوزاندن او و فرزندانش برافروخته شده بود، پرصلابت و آهنین اراده، تا توان سر پا ایستادن داشت، ایستاد و از حق دفاع کرد.

در برابر بیعت خواهی نظام «سقیفه» برای رهبر تحمیلی اش، مبارزه ای سترگ کرد و نه تنها علی را نیز حمایت کرد و نجات داد بلکه تا زنده بود نتوانستند بیعت بگیرند؛ چرا که او در برابر ستم قامت خم نساخت و پرچم آزادگی و آزادی خواهی و استقلال طلبی و عزت و شرف بشریت را برای همه عصرها و نسل ها در اهتزار نگاه داشت.

او زیر برق سرنیزه های کودتا به مسجد رفت و با باران دلیل و برهان، کشتی فریب و دجالگری ظالمان را به گل نشاند و برای همیشه طنین افکن ساخت که:

«یابن ابی قحافة! أ فی کتاب الله أن ترث أباک و لا أرث أبی؟ لقد جئت شیئا فریا! أ فعلی عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم؟ اذ یقول: «و ورث سلیمان داود» (2) ... و زعمتم أن لاحظوه لی و لا ارث من أبی و لا رحم بیننا؟ أ فخصکم الله بایة اخرج منها أبی؟ أم تقولون: أهل ملتین لا یتوارثان؟ أولست أنا و أبی من أهل ملة واحدة؟»؛

هان ای پسر ابی قحافه! آیا این در کتاب خدا آمده است که تو از پدرت ارث ببری و من نبرم و حقوقم را مصادره کنید؟ عجب زشت بدعتی آورده اید!

آیا دانسته و به عمد به کتاب خدا پشت کرده اید یا نمی فهمید؟

و عجیب ژرف اندیشانه و آینده نگرانه از فاجعه ها خبر داد و خروشید که: هان! شما را چه شده است؟ چگونه داوری می کنید؟

هشدار! هشدار! به جان خودم سوگند که بذر فتنه ها پاشیده شد و فشار و تباهی ریشه دوانید. انتظار برید تا این بذر شوم به ثمر نشیند و نتایج تباهی آشکار گردد.

از این پس از پستان شتر خلافت و اسلام، به جای شیر گوارا و شفابخش، خون خواهد جوشید و زهری کشنده فوران خواهد کرد. و این جاست که باطل گرایان زیان خواهند کرد و آیندگان ثمره شوم کار پیشینیان را خواهند دید و بر آنان لعن و نفرین خواهند فرستاد.

 


(1) سوره مائده، آیه 54.

(2) سوره نمل، آیه 16.

ریحانه پیامبر پس از روشنگری نهان و آشکار، اعتراض خویش بر سیاست ظالمانه حاکم را در چهره اعلان بریدن و گسستن از نظام سقیفه به نمایش نهاد.

او نه در مسجد غصب شده پدر حضور یافت و نه پای منبر بازیگران ظاهرساز؛ نه در صف نماز جمعه آنان نشست و نه در نماز جماعت شان حاضر شد؛

نه به دین سیاسی و ابزار سلطه شده آنان روی خوش نشان داد و نه آنان را به حضور پذیرفت؛

و با اعتصاب اعلان شده اش امکان هر گونه مانور عوام فریبانه را از آنان گرفت و پرچم اعتراض و مقاومت در برابر فریب و بیداد را که ستار دین و تقدس در بر کرده بود، برافراشته تر داشت.

آن بانوی فرزانه در خوش گویی و خوشرویی و برخورد انسانی و شایسته با انسان ها به ویژه محرومان و نیازمندان، آموزگار عصرها و نمونه نسل ها بود.

در این مورد ششمین امام نور از مام سرفرازش آورده است که فرمود:

«بشر فی وجه المؤمن یوجب لصاحبه الجنة و بشر فی وجه المعاند المعادی یقی صاحبه عذاب النار.» (1)؛ خوشرویی و ادب در برابر انسان با ایمان، بهشت را برای انسان خوشرو فراهم می آورد و برخورد شایسته و خوشرویی با کسی که با انسان های بدخواه و ستیزه جو مبارزه می کند، انسان را از عذاب آتش سوزان نگاه می دارد.

 


(1) بحارالانوار، ج 72، ص 401؛ تفسیر امام حسن عسکری، ص 354.

حضرت زهرا علیها السلام نسبت به حق مالکیت خصوصی، و احترام به اموال دیگران فرمود:

«الرجل أحق بصدر دابته و صدر فراشه و الصلاة فی منزله الا امام یجتمع الناس علیه»؛

هر فردی سزاوارتر است به سواری از اسب خویش، و اداره خانه و خانواده خویش و نماز خواندن در منزل خویش.... (1).

و در کلام ارزشمند دیگری فرمود:

«صاحب الدابة أحق بصدرها»؛

صاحب مرکب سزاوارتر است به سواری از مرکب خویش (2).

 


(1) مجمع الزوائد، ج 8، ص 108.

(2) عوالم، ج 11، ص 628؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 108؛ کنز العمال، ج 6، ص 65.

فضه

فضه پس از آن که مسلمانان به وسعت ها و گشایش هایی رسیدند و اصحاب صفه و فقرای مدینه از وضع سابق درآمدند، به خانه زهرا علیها السلام درآمد.

او که از ظلم و ستم اربابان، داستان ها شنیده بود و بارها خود کنیزکان را از زیر مشت و لگد اربابان، نیمه جان بیرون کشیده بود، چه بسا در دل آرزوی مرگ می کرد.

او به طرف مولای جدید خود به راه افتاد، اما هنوز هم به یاد روزهای خوش کودکی که مادرش با دستهای مهربان خود، او را روی زانوان خویش می نشاند و به آرامی موهایش را شانه می کرد، اشک می ریخت. او به سرنوشت محتوم خود و دردها و سختی هایی که در پیش رو داشت می اندیشید و خود را آماده همه گونه رنجی می کرد که ناگاه سلام گرمی رشته افکارش را از هم گسست. خدایا! چه می شنوم کسی به من سلام کرد؟ مگر به ما کنیزکان هم کسی سلام می کند؟ نکند اشتباه شنیدم؟!

دوباره صدای آشنا بلند شد. «سلام! من فاطمه ام، عزیزم به خانه خودت خوش آمدی».

آن گاه دست او را با مهربانی گرفت و به درون خانه برد و در جای خود نشانید و از او با آن چه در خانه داشت به گرمی پذیرایی کرد. فضه با همان سلام گرم و همان دست های مهربان، تمامی ذهنیت هایش درهم شکست، اما هنوز متحیر و مبهوت بود و باورش نمی شد. ای کاش می شنید که ملایک می گویند: ای فضه! تو خواب نیستی، این جا خانه عشق و امید است، این جا خانه سرور زنان دو عالم است. خانه ای گلی، اما به وسعت همه تاریخ.

فضه که در چهره زیبا و ملکوتی زهرا علیها السلام خیره شده بود، با خود می گفت. آه! چه نورانیتی، چه شکوه و هیبتی، چه مهربانی و صمیمیتی! گویا سال هاست او را می شناسم، صدایش چه آشناست... در این اندیشه بود که دوباره همان دست مهربان دستش را فشرد و با صمیمیت گفت: عزیزم در خانه خودت راحت باش. مرا خواهر خود بدان. چند روزی را استراحت کن، آن گاه یک روز من کارها را انجام می دهم و تو استراحت کن و روزی دیگر تو کارها را برعهده بگیر و من عبادت می کنم.

فضه اولین بار بود که انصاف را تجربه می کرد.

او بر سر سفره آنان می نشست و از همان غذای آنان می خورد.

او بارها با ناله های شبانه زهرا علیها السلام از خواب بیدار می شد. دیری نپایید که از نفس گرم زهرا علیها السلام او هم برخاسته و وضو می ساخت و در گوشه ای به عبادت می نشست.

او درس های بلند معارف و انسانیت را از زهرا علیها السلام آموخت و در خانه او درس انفاق، ایثار و از خود گذشتگی گرفت.

او می دید زهرا علیها السلام حتی آنجا که مشغول آسیاب کردن است، زیر لب آیات قرآن را زمزمه می کند. همین بود که از زهرا علیها السلام انس با قرآن را آموخت تا آنجا که تا پایان عمر به غیر از قرآن سخن نمی گفت.

فضه از سابق علم کیمیا می دانست و با خود مقداری اکسیر ذخیره داشت. آن گاه که وارد خانه زهرا علیها السلام شد بر زندگی محقرانه و زاهدانه او رقت برد و مقداری مس در ظرفی ریخت و آن را به طلا مبدل ساخت و به مولای خود عرضه داشت.

علی علیه السلام لبخند پر معنایی زد و گفت: اگر این جسد را آب می کردی رنگ آن نیکوتر و قیمتش بیشتر بود.

فضه با تعجب به علی علیه السلام نگاه کرد و پرسید: مگر شما را از این علم بهره ای است؟ علی علیه السلام اشاره ای به فرزند خردسال خود حسین علیه السلام کرد و گفت: کودکان ما هم اینها را می دانند. حسین علیه السلام پیش رفت و بر فضه تمامی آن علم را توضیح داد. فضه سخت در تعجب بود که با این همه علم چرا وضع زندگی آنان این قدر محقرانه است؟

او در این اندیشه بود که علی علیه السلام به او گفت: ما آل محمد بزرگ تر و بالاتر از این را هم می دانیم. پس اشاره ای کرد و پرده از دیدگان فضه به کنار رفت و او دید که همه طلاها و گنج های زمین از جلو دیدگان او در سیر و حرکتند.

علی علیه السلام گفت: ای فضه! این قطعه طلا را هم روی آنها بگذار، او هم اطاعت کرد و آن را روی آنها نهاد. (10) فضه که مدهوش مقامات اهل بیت شده بود، کم کم به خود آمد و شنید که علی علیه السلام از بی ارزشی دنیا و ارزش آخرت برای او می گوید. وی با دیده روشن بین خود دریافت که هر چه هست در نزد اهل بیت به زرناب مبدل می شود تا آنجا که با تمسک به ثقل اکبر حافظ و حامل قرآن شد و هم به ثقل اصغر چنگ زد و مرید و شیعه اهل بیت گردید. او عالمه ای شد رسواگر باند نفاق تا بدانجا که عمر را واداشت تا در حضور دیگران اقرار کند: «یک موی از آل ابی طالب فقیه تر است از قبیله عدی». (11) .

آن گاه که حسنین علیهما السلام مریض شدند. علی علیه السلام و زهرا علیها السلام و فضه به درخواست رسول صلی الله علیه و آله نذر می کنند چنانچه آنان شفا یابند سه روز روزه بگیرند. پس از شفای حسنین علیهماالسلام در هنگام وفای به عهد در سه روز پیاپی، مسکین و یتیم و اسیری در خانه به امید قرص نانی می زنند و در خانه هیچ نیست جز قرصی نان و سبویی آب. همه حتی فضه نان ها را پس می زنند و با ایثار و از خودگذشتگی در این سه روز تنها با آب افطار می کنند و خداوند بر این همه ایثار به ملایکه خود مباهات می کند و به رسولش تهنیت گفته و او را زیر بارش وحی می گیرد و خبر ایثارشان را به همه اعلام می کند و به آنان مژده می دهد که من خود ساقی شما خواهم بود. «سقاهم ربهم شرابا طهورا».

تا حال هیچ شاهد بوده اید که چگونه برخی وقتی سخن از علی علیه السلام و زهرا علیها السلام و ایثارها و انفاق های آنان می شود با قیافه ای حق به جانب برای توجیه خود می گویند. آخر آنان معصوم بودند!! آنها گمان می کنند که امام و معصوم از دنیای دیگر آمده اند و مافوق انسانند، غافل از این که آنان انسانی مافوقند. اگر این گونه باشد که می پندارند، چرا باید آنان برای ما اسوه و حجت باشند و ایشان را میزان اعمال ما قرار دهند؟

می گوییم: علی علیه السلام و زهرا علیها السلام نمی توان شد، اما مالک و فضه هم نمی توان؟ زهرا علیها السلام شدن پیشکش، لااقل کنیز او باشیم. فضه آن قدر مواسات دارد که اگر زهرا علیها السلام گرسنه است او هم گرسنه باشد و اگر اهل بیت روزه اند او هم روزه باشد و اگر آنان ایثار کردند او هم ایثار کند و در همه حالات، چه شدت و رخا و چه محنت و بلا، سهیم و شریک شان باشد.

به راستی چه اندازه با امام زمان خود ارواحنا فداه مواسات داریم و غم او را غم خود می دانیم و مشکلات و سختی های او را مشکلات و سختی های خودمان. نباشیم همچون کافرانی که می گفتند: خدا خود اگر می خواست گرسنگان را سیر می کرد (12) و همه تکالیف را به عهده خدا می گذاشتند. نباشیم همچون یهود و اهل کتابی که رسول صلی الله علیه و آله را هم چون فرزندان خود می شناختند (13) و حتی سال ها در انتظارش بودند، اما همین که آمد او را تکذیب کردند و در برابرش ایستادند!! (14)

فضه، این کنیز و دست پرورده زهرا علیها السلام، این عالمه حافظ قرآن و ایثارگر و باوفا، در همه حال مدافع حریم ولایت و اهل بیت عصمت و طهارت بود.

چه آن گاه که عمر بر در خانه علی علیه السلام فریاد می زد و علی علیه السلام را به بیعت می خواند، نخستین کسی که بر در خانه آمد و صدا به دفاع از علی علیه السلام بلند کرد و با عمر احتجاج کرد، فضه بود. (15) و چه آن گاه که زهرا علیها السلام را زخمی به گوشه ای انداختند، کسی که مونس و همدم زهرا علیها السلام بود، فضه بود. (16) .

و چه آن گاه که در شب دیجور وقتی که فریادها در سینه ها گم شده بود و مردان از پای فتاده بودند، آن که مردانه بار سنگین تبلیغ دعوت به اهل بیت و رسوایی خلفا را بر دوش می کشید، فضه بود. و همین است که علی او را «فضتنا» (17) می خواند و او را هم چون سلمان «منا» می داند.

و همین است که علی علیه السلام او را در کنار فرزندان خود می خواند تا بیاید و برای آخرین بار از زهرا علیها السلام توشه برگیرد. (18) .

و همین است که زهرا علیها السلام وصیت می کند که تنها فضه و معدودی دیگر در تشییع جنازه اش باشند. (19) .

و همین است که مستجاب الدعوه می شود (20) و از دامان او عارفه ها و صاحبان کرامات سر می کشند. (21).

ام ایمن

این پرستار (22) مهربان (23) هشیار (24) محمد صلی الله علیه و آله یتیم؛ این آزاده پیشگام مهاجر. این امین وارث دو شهید (25) مجاهد؛ (26) . این محدثه (27) بهشتی (28). مدافع رسول نبی صلی الله علیه و آله؛ این همدم باوفای زهرا علیها السلام، دخت نبی و مدافع همیشه فاطمه، زوج وصی. او اگر چه شیفته و محب رسول صلی الله علیه و آله بود و رسول صلی الله علیه و آله او را مادر خود و باقی مانده اهل بیت می خواند و به دیدارش می رفت (29) و همواره بزرگش (30) می داشت و لبخند بر لبانش می آورد، اما اینها به تنهایی کافی نیست، که این همه نیمی از راه است و نیم دیگر راه را باید با ولای اهل بیت رفت. که به شهادت قرآن در روز غدیر، دین (31) مرضی خدا، دین همراه ولایت است و اکمال و اتمام دین به همین است. و آن چه مانع از گمراهی (32) است، بودن این هر دو با هم است و آن چه باعث هدایت است، تمسک و چنگ زدن به این هر دو است و این دو تا قیامت با همند و هرگز از هم جدا نمی شوند. از این رو ام ایمن اگر چه آزاده بود، اما به خاطر آن همه سفارش هایی که رسول صلی الله علیه و آله در حق زهرا علیها السلام داشت، خود به خدمت زهرا علیها السلام درآمد تا به کمالی رسد. او انصاف و ایثار و شهادت را در این خانه تجربه کرد و در نهایت، عشق و ولاء را از زهرا علیها السلام آموخت و از جام ولای او نوشید و هر چه یافت از همین یافت.

او درس بلند بیداری و حمایت از ولی زمانه را از زهرا علیها السلام آموخت.

چه آن گاه علی علیه السلام را برای بیعت به مسجد کشاندند، آن که در مسجد در برابر همه فریاد اعتراض سر داد و بی پروا خلفا را اهل نفاق خواند، ام ایمن بود. (33) .

چه آن گاه که فدک را غصب کردند، آن که در برابر استبداد خلفا ایستاد و مردانه علیه آنان شهادت داد، ام ایمن بود.

چه آن گاه که همه، زهرا علیها السلام را تنها گذارده بودند، آن که همدم باوفای زهرا علیها السلام بود تا واپسین دم بر بالینش نشست، ام ایمن بود. (34) .

چه آن گاه که هیچ کس را بی اذن زهرا علیها السلام اجازه حضور در تشییع نبود، آن که با خواست زهرا علیها السلام حضور داشت، ام ایمن بود. (35) .

و چه آن گاه که زهرا علیها السلام از دنیا چشم بربست، آن که از فراق او و هم برای اعتراض به خلفا و رساندن پیام مظلومیت علی علیه السلام و زهرا علیها السلام از مدینه هجرت کرد، ام ایمن بود. (36) .

او آن قدر بر فراق یار و مظلومیت او سوخت که بیش از چند صباحی دوام نیاورد (37) و خیلی زود به معشوق پیوست و از تنهایی درآمد، سلام و رضوان خدا بر او باد.

اسماء

اسماء هم سرگذشت و فضایلی شنیدنی دارد.

او مهاجری (38) عالمه، (39) محدثه ای (40) بهشتی، (41) همسر و مادر دو شهید، (42) بسیار عاقل، (43) مدیر، (44) هشیار (45) و نجیب (46) بود.

او مطیع و محرم رسول صلی الله علیه و آله؛ مأنوس و همراه زهرا علیها السلام؛ یار و مدافع علی علیه السلام بود.

او به امر رسول صلی الله علیه و آله مهاجرت کرد و رسول صلی الله علیه و آله در خلوت، خبر شهادت حسین علیه السلام را به او داد. (47) تنها زنی که به وصیت زهرا علیها السلام در غسل او شرکت داشت، او بود. (48) و همو بود که در واپسین لحظات بر بالین زهرا علیها السلام (49) و در دوران بیماریش همدم او بود (50) و باز همو بود که لبخند بر لب های زهرا علیها السلام آورد، پس از آن که مدت ها از لبانش رخت بربسته بود. (51) او در جریان فدک شاهد زهرا بود (52) و علیه شوی خود - ابوبکر- شهادت داد و آن گاه که پس از فوت زهرا علیها السلام، عایشه می خواست به درون خانه بیاید به او اجازه نداد و در جواب اعتراض ابوبکر گفت: زهرا علیها السلام خود این گونه خواسته بود. (53) .

او همواره مدافع و یار علی علیه السلام. چه آن گاه که در خانه او بود و چه وقتی که در خانه دشمن او.

آن گاه که در خانه ابوبکر بود، در جریان فدک به نفع زهرا علیها السلام و علی علیه السلام شهادت داد و به عایشه اجازه ورود به خانه زهرا علیها السلام را نداد. و نیز توطئه خلفا برای کشتن علی علیه السلام را به او خبر داد و فرزندش محمد را دشمن پدر- ابوبکر- و محب علی علیه السلام پروراند تا آن جا که به علی علیه السلام می گفت: شهادت می دهم که تو امام بر حقی و پدرم در آتش است. (54) .

و آن گاه که در خانه علی علیه السلام بود، احادیث و فضایل او را نشر می داد (55) و از او فرزندی آورد به نام عون که در کربلا در رکاب حسین علیه السلام به شهادت رسید. در حالی که از قبل هم فرزند دیگرش، محمد در حمایت از علی علیه السلام به شهادت رسیده بود.

 


(10) بحارالانوار، ج 41، ص 272؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 320.

(11) اعلام النساء المؤمنات، ص 376؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 317.

(12) «و اذا قیل لهم انفقوا مما رزقکم الله قال الذی کفروا للذی آمنوا أنطعم من لو یشاء الله اطعمه»؛ یس، 47.

(13) «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم»؛ بقره، 146.

(14) «و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلما جاءهم ما عرفوا کفروا به»؛ بقره، 89.

(15) بحارالانوار، ج 30، ص 293 - 290.

(16) آن گاه که زهرا علیها السلام زخمی به کناری افتاد، مونس خود فضه را می خواند: «آه یا فضة الیک فخذینی فقد والله قتل ما فی احشایی من حمل».

(17) قال علی علیه السلام: «اللهم بارک فی فضتنا»؛ خداوندا! به فضه ما برکت عنایت فرما؛ نزهه الابرار؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 222.

(18) بحارالانوار، ج 43، ص 179.

(19) بحارالانوار، ج 78، ص 310.

(20) امام صادق علیه السلام روایت می کند که وقتی رسول خدا، فضه را به فاطمه علیها السلام داد. فاطمه کارها را با او تقسیم کرد رسول خدا دعایی به فضه آموخته بود. روزی فاطمه علیها السلام به او گفت: آیا خمیر می کنی یا نان می پزی؟ فضه جواب داد: ای بانوی من! خمیر می کنم و هیزم می آورم. آنگاه برای جمع کردن هیزم از خانه خارج شد، هیزم ها را جمع کرد و آنها را با ریسمان محکم به هم بست، وقتی خواست آنها را بر دوش بگیرد و بیاورد، نتوانست آنها را بلند کند. به یاد دعای رسول افتاد و دعا کرد. در دم مردی که گویا از قبیله ازد بود آمد و همه هیزم ها را تا در خانه برای او آورد؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 595.

(21) ابن شهر آشوب در مناقب از مالک بن دینار روایت می کند که گفت: در ایام حج زنی ضعیفه را دیدم که بر حیوانی نحیف سوار است، عده ای او را نصیحت می کردند که بازگردد. چون به وسط بادیه رسیدم، دیدم که حیوانی که بر آن سوار است از راه رفتن بازمانده و توان حرکت ندارد. او را ملامت کردم که چرا با این چنین مرکبی حرکت کرده است. او سر به آسمان بلند کرد و گفت: «لا فی بیتی ترکتنی و لا الی بیتک حملتنی فوعزتک و جلالک لو فعل بی هذا غیرک لما شکوته الا الیک»؛ نه مرا به خانه ام گذاردی و نه به خانه ات رساندی، به عزت و جلالت قسم اگر غیر تو این کار را با من می کرد شکایتش را به حضرت تو می آوردم. بلافاصله شخصی در بیابان پیدا شد که در دستش زمام ناقه ای بود. پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: من شهره دختر مسکه دختر فضه کنیز فاطمه زهرایم؛ بحارالانوار، ج 43، ص 46.

(22) در طبقات ابن سعد آمده ام ایمن اسمش برکه و آزاد شده رسول الله صلی الله علیه و آله است. او پرستار و عهده دار رسول صلی الله علیه و آله بود. الطبقات، ج 8، ص 223.

(23) ابن سعد در طبقات می گوید: ام ایمن با رسول صلی الله علیه و آله بسیار با ملاطفت و مهربانی رفتار می کرد و همیشه به احترامش می ایستاد؛ ج 8، ص 224.

(24) عبدالمطلب در ایامی که ام ایمن سرپرستی رسول خدا را بر عهده داشت به او گفت: ای ام ایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنی. چرا که اهل کتاب معتقدند که این همان پیامبر این امت است. از این رو ام ایمن بسیار مراقب و هشیار بود تا اهل کتاب و خصوصاً یهود، به پیامبر صلی الله علیه و آله آسیبی نرسانند؛ سفینه البحارالانوار، ج 2، ص 736.

(25) او هم مادر شهید است و هم همسر شهید. ابن سعد: رسول خدا صلی الله علیه و آله او را در هنگام ازدواج با خدیجه علیها السلام آزاد کرد و به عقد عبد خزرجی درآورد و از او فرزندی به دنیا آمد به نام ایمن که از اصحاب رسول صلی الله علیه و آله بود و در جنگ حنین به شهادت رسید؛ الطبقات، ج 8، ص 223.

و نیز صاحب الطبقات نقل می کند: خدیجه علیها السلام عبدی داشت به نام زید بن حارثه که او را به رسول صلی الله علیه و آله بخشید و رسول هم او را آزاد کرد و پس از نبوتش ام ایمن را به عقد او درآورد و از او فرزندی به نام اسامة متولد شد؛ ریاحین الشریعه، ج 2 ص 237.

(26) از معدود زنانی که نامش زینت بخش تاریخ جنگ های اسلام شده ام ایمن است. او در جبهه جنگ به مداوای مجروحان و آب دادن به مجاهدان می پرداخت؛ الاصابه، ج 4، ص 433.

(27) او خود از پیامبر صلی الله علیه و آله روایاتی را نقل می کند و تعدادی از صحابه نیز از قول او از پیامبر حدیث کرده اند؛ اعلام النساء، ص 252.

(28) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر که می خواهد خوشحال شود به تزویج زنی از اهل بهشت با ام ایمن ازدواج کند. زید بن حارثه چون این سخن را شنید او را تزویج کرد؛ الطبقات، ج 8، ص 224؛ الاصابه، ج 4، ص 416.

(29) رسول خدا صلی الله علیه و آله همیشه ام ایمن را به عنوان مادر صدا می کرد و هر گاه به او نظر می کرد و او را می دید، می فرمود. این باقی مانده اهل بیت من است؛ الطبقات، ج 8، ص 223.

آن گاه که آمنه وفات کرد رسول صلی الله علیه و آله ام ایمن را مادر خود می خواند و همیشه بزرگش می داشت و به دیدارش می رفت؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 555.

(30) اعیان الشیعه، ج 3، ص 555، «... و کان یکرمها...» همیشه بزرگش می داشت.

(31) «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ مائده، 3.

(32) اشاره به حدیث ثقلین که در نزد شیعه و سنی متواتر است: «... ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».

(33) هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام را برای بیعت با ابوبکر بردند. ام ایمن به مسجد رفت و به ابوبکر گفت: چه زود حسد و نفاق خود را آشکار کردید!! عمر رو به او کرد و گفت: ما را با زنان کاری نیست و دستور داد او را از مسجد بیرون کردند؛ سفینة البحار، ج 2، ص 736.

(34) آن گاه که فاطمه در واپسین لحظات عمر خود بود، ام ایمن را که مورد وثوق بیشتر و نزدیک ترین زنان نزد او بود خواست و به او گفت: علی را نزد من بخوان و او هم اجابت کرد.

نقل شده که زهرا علیها السلام در بستر بیماری ام ایمن و اسماء بنت عمیس و علی علیه السلام را خواست و در حضور آنها وصیت خود را به علی علیه السلام گفت: از این اخبار جلالت قدر ام ایمن دانسته می شود. بحارالانوار، ج 43، ص 181.

(35) از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت زهرا علیها السلام در لحظه آخر زندگی خود خطاب به علی علیه السلام چنین گفت: علی جان! وقتی وفات کردم هیچ کس را خبر مکن، مگر ام سلمه و ام ایمن و فضه را و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را. مرا دفن مکن مگر در شب و قبر مرا به هیچ کس اطلاع مده تا مخفی بماند؛ دلائل الامامة، طبری ص 44؛ بحارالانوار، ج 78، ص 210؛ بیت الاحزان، ص 176.

(36) «خرجت ام ایمن الی مکه لما توفیت فاطمة علیها السلام و قالت: لا اری المدینة بعدها»؛ بحارالانوار، ج 42، ص 46. وقتی که زهرا علیها السلام از دنیا رفت، ام ایمن از مدینه به مکه هجرت کرد و گفت: نمی توانم مدینه را از زهرا علیها السلام خالی ببینم. و چگونه در مدینه طاقت بیاورد، در حالی که آن گونه با زهرا علیها السلام رفتار کردند و علی علیه السلام وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و همسر زهرا علیها السلام را خانه نشین کردند. از این ها گذشته با اختناقی که از جانب خلفا حاکم شده بود، امکان هیچ گونه تحرک سیاسی نبود. از این رو ام ایمن بهتر دید از مدینه خارج شود و در مکه پایگاه تبلیغاتی و ام القرای اسلام جا بگیرد و بدین وسیله پیام مظلومیت علی علیه السلام و زهرا علیها السلام را به گوش همگان برساند، شاید گوشی شنوا و همتی بیدار، یافت شود.

(37) در وفات ام ایمن اختلاف شده. واقدی و ابن حبان و حاکم و ابن حجر می گویند: او پس از مرگ عمر و در ابتدای خلافت عثمان درگذشت. اما بخاری می گوید: «توفیت ام ایمن بعد النبی صلی الله علیه و آله بخمسة اشهر»؛ ام ایمن پس از رسول خدا پنج ماه بیشتر زنده نبود؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 252؛ اعیان الشیعة، ج 3، ص 555.

(38) شیخ طوسی در رجال خود می نویسد: اسماء بنت عمیس از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی مرتضی علیه السلام است. «و کانت من المهاجرات السابقات الی الاسلام»؛ اسماء از اولین مسلمانان و از جمله مهاجرین است و ابن سعد در طبقات می نویسد: او با همسرش جعفر به حبشه مهاجرت کرد و در فتح خیبر از حبشه آمد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله ملحق شد؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 307.

(39) عمر از او سؤال می کرد و تعبیر خواب می پرسید و شیخ طوسی در رجالش او را از صحابیات (زنان صحابی) می شمارد؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 117.

(40) تعداد زیادی از صحابه و تابعین از او نقل روایت می کنند. از جمله فرزند ارجمندش عبدالله بن جعفر، ابن عباس، قاسم بن محمد بن جعفر طیار، عمر، ابوموسی، عبدالله بن شداد، عروة بن زبیر بن العوام و ابن المسیب و...؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 313.

(41) صدوق در خصال به سند خود از امام باقر علیه السلام روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «رحم الله الاخوات من اهل الجنة اسماء بنت عمیس و کانت تحت جعفر بن ابی طالب و...»، خدا رحمت کند خواهرهای اهل بهشت را، اسماء همسر جعفر و... و به روایت استیعاب این چهار خواهر از یک پدر و مادر بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عمیس اکرم الناس اصهارا»؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 304. و نیز رسول صلی الله علیه و آله فرمود: اسماء و ام ایمن اهل بهشتند؛ بحارالانوار، ج 28، ص 297 و 302.

(42) شوهرش، جعفر در جنگ موته شهید شد و دو فرزندش محمد و عون نیز به شهادت رسیدند، اولی در مصر به دست سپاه معاویه و دومی در کربلا به دست سپاه ابن زیاد؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 313.

(43) در روایت است که رسول صلی الله علیه و آله پس از شهادت جعفر، نزد اسماء رفت و فرزندان او را صدا کرده و دست نوازش و محبت بر سر آنها می کشید. اسماء گفت: «شما آن چنان فرزندانم را نوازش می کنید که گویا یتیم شده اند».

رسول از عقل و هوش او درشگفت شد: «فعجب رسول الله من عقلها و فراستها» و آن گاه رسول صلی الله علیه و آله خبر شهادت جعفر را به او داد و فرمود: «ای اسماء گریه نکن که خدایم به من خبر داد که به شوهرت دو بال عطا شد تا در بهشت پرواز کند. اسماء در جواب گفت: اگر این خبر را در حضور همه بگویید، هرگز فضیلت جعفر از یادها نمی رود. و رسول صلی الله علیه و آله باز هم از عقل او درشگفت شد. «فعجب النبی من عقلها»؛ ریاحین الشریعة، ج 2، ص 307.

(44) ابن سعد در الطبقات به سند خود از اسماء حدیث کند که در بامدادان روزی که جعفر شهید شد، بیست تخته پوست را دباغی کردم (و به نقل اعیان الشیعه: چهل تخته) و آردی برای نان خمیر کردم و صورت فرزندان خود را شستم و گیسوان را روغن زدم. صاحب اعیان الشیعة می گوید: این دلالت می کند بر حسن اداره و سخت کوشی و توجه او به امور اطفال.

(45) علی بن ابراهیم به سند خود از امام صادق علیه السلام نقل می کند: در خانه ابوبکر پس از مشورت درباره قتل علی علیه السلام قرار بر این شد که چون ابوبکر سلام نماز را بدهد، خالد بن ولید، علی را به قتل برساند. اسماء از این تصمیم مطلع شده و فوراً جاریه خود را به خانه حضرت فرستاد و گفت برو روبروی آن حضرت این آیه را بخوان: «ان الملا یأتمرون بک لیقتلوک فاخرج انی لک من الناصحین» چون جاریه به گفته اسماء عمل کرد، حضرت فرمود: به اسماء بگو: «فمن یقتل الناکثین والقاسطین والمارقین؟ و ان الله یحول بینی و بینهم و ان الله بالغ امره»، کنیز آن چه شنیده بود برای اسماء نقل کرد و اسماء یقین حاصل کرد که قادر بر قتل او نخواهند بود؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 55؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 241؛ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 308؛ بحارالانوار، ج 8، ص 92؛ اثبات الوصیه، ص 118.

(46) امام صادق علیه السلام درباره محمد بن ابوبکر فرزند اسماء فرمود: محمد نجابت را از مادرش به ارث برد؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 118.

(47) اعلام النساء المؤمنات، ص 119.

(48) ابن عبدالله در الاستیعات روایت کرده: «ان فاطمة علیها السلام قالت لاسماء بنت عمیس اذا انا مت فغسلینی انت و علی و لا تدخلی علی احدا». و مانند این روایت را ابونعیم در حلیه الاولیاء نقل کرده: «ثم قال: فلما توفیت غسلها علی علیه السلام و اسماء». و در روضه الواعظین آمده است. «فغسلها علی علیه السلام فی قمیصها و اعانته علی غسلهااسماء بنت عمیس».

(49) اعلام النساء المؤمنات، ص 116.

(50) اعلام النساء المؤمنات، ص 115.

(51) اشاره به ساختن تابوت برای زهرا علیها السلام تا بدن او نمایان نباشد، و لبخند رضایت زهرا علیها السلام از دیدن آن؛ اعلام النساء المؤمنات، ص 116.

(52) ریاحین الشریعه، ج 2، ص 308.

(53) اعلام النساء المؤمنات، ص 117.

(54) اعلام النساء المؤمنات، ص 118.

(55) اعلام النساء المؤمنات، ص 112.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم