بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب با موضوع «بهشت ارغوان :: دلنوشته» ثبت شده است

آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم

آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...

آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...

آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...

آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند... من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...

اگر به حجاب معتقد شدی،

در دینداری خود ثابت قدم و استوار باش و از تمسخر مخالفان نترس.

و در برابرشان بگو :


"ان تسخروا منا فانا نسخر منکم کما تسخرون" (1)

پ.ن: «امروز شما ما را مسخره میکنید و به زودی ما نیز شما را همینطور مسخره میکنیم »


(1) آیه 38 سوره هود

چه شب پر نوری بود...
شب ستاره و یاس و آیینه، شب نزول اجلال بانوی مادر لقب، به دامان پدر امت. آن شب ستاره گان به احترام فروغ چشمانت دیده فرو بستند که بهانه ی خلقت افلاک به دنیا آمد. همسر علی (ع) و مادر پدرش زمین را به قدم های آسمانی اش نور باران کرد. و آسمان و زمین این دنیا را مفتخر کرد برا ی هیجده بهار در خدمتش بودن.
وقتی محمد (ص) در معراج به دیدار خدا رفت، خدایی که موسی (ع) بانگ زد که هرگز مرا نخواهی دید در چشم محمد (ص) عیان بود و با صدای علی اعلی (ع) با او به نجوا نشست و همان سیب را که از آدم (ع) نهی شده بود به پیامبر اعظمش تحفه داد تا نطفه بسته شود از بوی سیب بهشت.
آری تو نتیجه ی چله نشینی محمدی (ص) ، زیرا خیر نساء باید تقدیم خیر البشر شود. ای کثر العلم، کثیر الفیض و کثیر الذریه تو تجسم انسانی کوثری که کوثر از دستان تو آب می نوشد . و همه ی آبهای جهان مدیون تو هستند. پیامبر باید برای تو قربانی کند ای اسماعیل مؤنث که ابراهیم تا آخر عمر دست بوس تو بود که پسرش را آزاد نمودی با پسر دومت که ذبح عظیم است.
تو مادر امامانی و اسوه ی آنان و حجت ایشان از جانب خدا، امام موعود از تو الگو می گیرد به راستی مگر تو بعد پدر چقدر ماندی و در این مدت کوتاه چه کردی که الگوی منجی بی تکرار آخر زمان شده ای در این ایام کوتاه.
تو آن شب آمدی و لبخند را هدیه کردی به پدر ای کوثر عطا شده از جانب خدا. آمدی تا مادری کنی بر پیامبر کریم ما.
 آمدی تا همه گان ببینند پدر شدن چقدر به پیامبر (ص) می آید.
 آمدی تا تاریخ دو سرور جوانان بهشت را به چشم خود ببیند،
 آمدی تا دنیا بداند آنکه در دامانت پرورش یابد عقیله می شود و جبل الصبر.
چرا راه دور برویم تو آمدی تا جهان به چشم مشاهده کند خادمه ی یک خانه ی کوچک می تواند عالمه ای شود که بیست سال تنها به زبان قرآن سخن بگوید چرا که آن خانه محل نزول وحی و رفت و آمد فرشتگان بود.
فاطمه! تو فاطمه ای چون هر که تو را دوست بدارد و بر راهت قدم بگذارد بریده می شود از آتش جهنم. زهرا! ای نورانی. چگونه می توان مثل تو بود. نه! این عقل بشری را هرگز به آن ساحت قدسی راه نیست. اما می توان زهرایی زیست. می توان چون تو راه رفت، چون تو سخن گفت، چون تو خورد و خوابید، چون تو پوشید...
می توان در حد توان رنگ تو را گرفت. تا آن جا که می توان مثل تو دختری کرد، مثل تو همسری کرد و مثل تو مادری نمود. آری حضرت مادر. لقب تو ام المؤمنین است. تو مادر نسل پاک پیغمبری و مادر مؤمنان و صالحان. خوش آمدی مادر...

بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت، جوانه زده است! نام تو، ریشه شر را خشکاند و آتش دوزخ را سر کرد بر پیروان طریقه رستگاری. خانه وحی، با درخشش نام تو، روشن‏تر شد، تا نشانه‏ای باشد بر حرمت زن، تا دیگر رنگ چهره‏ها با شنیدن صدای تولد دختران، کبود نشود؛ تا دیگر سنت‏های جاهلانه میان دختر و پسر، خطی نکشد به نشانه سعد و نحس. «عاص بن وائل سهمی» بداند که سهمی از میراث حقیقت و ماندگاری نخواهد برد. هرچه بهره‏ای از نور نداشته باشد، تا صبح بیشتر نخواهد پایید. پنجه‏های عداوت و گمراهی، به زودی بریده و دریچه‏های هدایت، یکی پس از دیگری گشوده خواهد شد.

 

وقت است که بوی بهشت در زمین جاری شود و تو، بانوی عرش، پابه زمین بگذاری و نظری بر عالمی بیندازی و نور خود را بر این عالم بتابانی.
وقت است که حرف‏های ناگفته با مادرت را بی‏هیچ واسطه‏ای بگویی و خاکروبه‏ها را از صورت پدر پاک کنی. وقت است بانوی باشکوه بهشت، بی‏هیچ استقبال و شکوهی، به زمین خاکی بیاید و خدا از این روی، فرشته‏ها و زنان بهشتی را بفرستد تا به جای مرد غفلت‏زده، به تو خوش‏آمد بگویند، آنها که در بهشت بدرقه‏ات کردند و خدا می‏خواست که تو چند سالی بانوی زمین باشی.

 

خوش آمدی به زمین ای شروع زیبایی
تو عطر یاسی و نرگس تویی که زهرایی
تو آن طلوع قشنگی که در کنار علی، برای ظلمت شب‏های مکه آمده‏ای
مقامِ فاطمه بودن فقط لیاقت توست، طلوع کن که محمد رسالت خود را، دگر به واسطه تو، تمام خواهد کرد
تو آمدی که بگویی شرافت یک زن، ز سرنوشت حسینت قیام خواهد کرد
تو آمدی که بگویی اگرچه پهلویت، شکسته، اما از آن دوازده خورشید به آسمان و زمین، از تو هدیه خواهد شد، سلام بر تو که عشق محمدی و علی!
برای وصف خدا شرح بهترین غزلی
اگر چه وصف کمال تو غیر ممکن بود
چه بود فاطمه؟ ـ یعنی خلاصه‏ای ز علی.
نقطه‏ی تکمیل قرآن کوثر است
از شاخه تو هیچ‏کس نیاویخت مگر آن که میوه بخشش را به دامانش ریختی. تکیه بر تو، تکیه بر همه خوبی‏هاست در وصف روی تو همه واژه‏ها کم است
جوهر شود اگر همه آب‏ها کم است
ای فاطمه که مظهر لطف محمدی
میلاد تو دمیدنِ روحی در آدم است.
و امروز، آبروی نمازهایم، تسبیحات توست؛ سی و سه بار چنگ بر دامان معبود زدن، به احترام تو، دعایم را مستجاب خواهد کرد.
امروز، روز رسیدن بانوی آب‏ها، به تشنگی زمین است؛ آغاز پیوستن تو به تاریخ عاشقانه دین و نقطه تکمیل قرآن، سوره کوچک توست. ای چشمه‏ی کوثر!  

 

نامت چه آسان بر لب‏ها می‏نشیند و یادت، چه داغ‏ها بر دل‏ها می‏نشاند. نامت که می‏آید، ذهن‏ها لحظه‏های درنگ را می‏دوند و... می‏روند به کوچه‏ای گم شده و متروک و تنها انگار می‏بینند تو را؛ با جامه‏ای رنگین و سرخ فام، از خون و خاک. بازویی کبود ـ که هماره بوسه‏گاه پدر بود ـ و صورتی...
بُهت نگاه زنی که تو را مادر بود. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی!

نامت که می‏آید، فرشته‏ها می‏آیند به شاعران الهام دهند، تا از تو حرف بزنند. بَعد، شعرها را می‏برند به آسمان. خاک، حرفِ تو را نمی‏زند و خاکیان. اصلاً نمی‏توانند از تو حرف بزنند. فقط می‏مانند چاه‏ها، که آنها را هم، علی علیه‏السلام هم‏رنگ آسمان‏ها کرد. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی!

نامت که می‏آید، آفتاب، شرمنده می‏شود و خاموش!
شمعی به یاد چشمت روشن می‏کنم. عطر سبز خیالت، نخلستان را نشانه می‏گیرد. و من، آوای پیرزنی را می‏شنوم که سهمِ شادی‏اش، پیراهن کهنه‏ات را به بهشت سپرد.
و مسکینی، یتیمی و اسیری، که هر کدام، افطارت جز به هوای نذر عشق نخورد.

 

 

قلــب غـریـب هـمـسـفـرت درد می کنـد
ایـن روزهـا کـه بـال و پـرت درد می کنـد

سیـلی زدنـد بر تـو ولی بس که غیـرتـی است
انـگــار صـورت پـسـرت درد مـی کـنـد . . .

روضه سنگینیـــست...

آهسته بگوییم...

در پی آن حادثهء کوچه و در و دیوار و میخ

این روزها

مــادر از دست حســین میخورد آبــــــــ

سلام بانوی آفتاب

نمی دانم چه غمی دارد نام تو، که بغض شکسته و فریاد می خواهد و چه خوب گفت فرزندت که برای مادر جوانمان بلند بلند گریه کنید.

 غم تو فرق می کند با غم های دیگر. غمت به اشک علی گره خورده و این یک عمر است که خانه خرابمان کرده. اگر غم فرزندت آهی از عمق جان است و اشکی جاری، غم تو بغضی آزار دهنده است. بغضی که نه علی مصلحت به شکستن آن دید و نه امروز ما اجازه شکستنش را داریم.

بغض تو کدورتی است برطرف نشدنی که مجبوریم در صدها لفافه بیانش کنیم. شکستن این بغض شاید بزرگترین دلیل شوق ظهور ماست. چرا که آن روز دیگر روز یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر (1)  است. روز سینه زنی برای زهرا در حیاط کعبه روز نماز بر تربت فاطمه و روز کشیدن اشک علی از چاه.

1. آن روز که رازها [همه] فاش شود(طارق/9)

یاســــــ را

 

در کوچه چیدند؛

 

طوبا و رازقی، در خانه خشکید.

 

«بنی هاشم اعضای یکدیگرند..»

 

 




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم