بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی


بخاری به نقل از عایشه می نویسد:

پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در بیماری که به وفاتشان انجامید، فاطمه را نزد خود خواند و آهسته به او چیزی گفت که فاطمه گریست. دوباره او را خواند و آهسته به او چیزی گفت که فاطمه خندید. در این باره از فاطمه سؤال کردم.

گفت: آهسته به من فرمود: «در همین بیماری از دنیا خواهم رفت» و من گریستم و سپس فرمود که: من پیش از دیگر افراد خانواده اش به او محلق می شوم که من خندیدم. (70)

بخاری با سند دیگری نیز این روایت را با کمی اختلاف نقل می کند. (71) مسلم نیز آن را در کتاب خود آورده (72) است.

ترمذی به نقل از عایشه، ام المؤمنین، آورده است:

کسی را ندیدم که در زیّ و رفتار و منش نشست و برخاست به اندازه فاطمه، شبیه رسول خدا باشد. هرگاه نزد رسول خدا می آمد، حضرتش از جای برخاسته سوی او می رفت، می بوسیدش و در جای خود می نشاندش و هرگاه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بر او وارد می شد، فاطمه از جا برخاسته، بر او بوسه می زد و در جای خود قرارش می داد. چون پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بیمار شد، فاطمه به خدمتش رسید و رویش افتاد و او را بوسید، آنگاه سر برداشت و گریست و دوباره رویش افتاد، پس سر برداشت و خندید.

گفتم: اگر تا به حال گمان می کردم فاطمه عاقلترین زنان ماست، اکنون دانستم او همچون دیگران است. وقتی رسول خدا رحلت کرد به او گفتم: چه باعث شد بار اول که خود را روی حضرتش قرار دادی و سر برداشتی، گریه کنی و بار دوم بخندی؟

گفت: (بار اول) مرا خبر داد که این بیماری منجر به وفاتش می شود پس گریستم، سپس خبرم داد که زودتر از سایر افراد خانواده اش به او می پیوندم. هنگام شنیدن این خبر بود که خندیدم. (73)

حاکم (74) نیز این حدیث را نقل کرده و می گوید واجد شرائطی است که مسلم و بخاری برای حدیث صحیح قائلند. بخاری (75) نیز، این روایت را با کمی اختلاف نقل می کند.

ابو نعیم به نقل از ابن عباس می نویسد: رسول خدا به فاطمه فرمود:

تو پیش از همه افراد خانواده ام به من محلق می شوی. (76)

بخاری و مسلم از فاطمه علیها السلام نقل کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«ان جبریل کان یعارضنی القرآن کلّ سنة مرة و انه عارضنی العام مرّتین، ولا اراه الا حضر اجلی، فانک اول اهل بیتی لحاقا بی فاتقی الله واصبری، فانه نعم السلف انا لک» (77)

جبرئیل هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می نمود، و امسال دو مرتبه عرضه نمود، و این از آن جهت می باشد که اجل من نزدیک گردیده، و تو از اهل بیت من اولین کسی می باشی که بر من ملحق خواهی گشت، پس ای دخترم به خداوند توسل نما و صبر پیشه کن، همانا خداوند بهترین پناه تو می باشد.

محب طبری به نقل از مادر امام باقر علیه السلام روایت می کند که: فاطمه علیهاالسلام به اسماء دختر عمیس گفت:

من از اینکه (فقط) پارچه ای روی جسد زن می اندازند تا او را بپوشانند، بدم می آید.

اسماء گفت: ای دختر رسول خدا! اجازه دهید آنچه را در سرزمین حبشه دیده ام نشانت دهم.

آنگاه چند چوب نرم آورد و آن را خم کرد و پارچه ای رویش انداخت. فاطمه علیهاالسلام فرمود:

چقدر خوب و زیباست. با آن، جنازه زن از مرد تشخیص داده نمی شود. پس هرگاه از دنیا رفتم، تو و علی علیه السلام غسلم دهید و کس دیگری نباشد.

وقتی از دنیا رفت، عایشه آمد و خواست وارد شود. اسماء گفت: داخل مشو. عایشه نزد ابی بکر گلایه کرد و گفت این خثعمیه (یعنی اسماء) نمیگذارد من در غسل دادن فاطمه شرکت کنم و هودجی چون هودج عروس برای دختر رسول خدا درست کرده است!

پس ابوبکر آمد و کنار در ایستاد و گفت:

اسماء، چرا از شرکت همسران رسول خدا در غسل دادن دختر رسول خدا مانع می شوی و چرا چیزی مانند هودج عروس برای او ساخته ای؟

اسماء گفت: فاطمه خود از من خواست که نگذارم کسی بر او وارد شود. چیزی را هم که ساخته ام، نمونه اش را برایش ساخته بودم و او خواست چنین چیزی برایش بسازم.

ابوبکر گفت: همان که فاطمه دستور داده، بکن.

آنگاه ابوبکر بازگشت، و علی و اسماء فاطمه را غسل دادند. (78)

محب طبری نوشته است که این روایت را ابوعمر نقل کرده، دولابی نیز با اختصار آن را آورده و نوشته است:

فاطمه چون تابوت را دید تبسم کرد، او (پس از فوت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله) جز در آن روز، تبسم نکرده بود.

بیهقی (79) نیز این روایت را نقل می کند.

احمد بن حنبل (80) از ام سلمی نقل می کند که:

فاطمه بیمار بود، همان بیماری که به مرگش انجامید، و من از او مراقبت می کردم. روزی که حال او بهتر بود و علی علیه السلام بخاطر کارهایی که داشت از خانه بیرون رفته بود، به من گفت: برایم آب بیاور.

آب را آوردم و او به بهترین وجه خود را شست.

آنگاه گفت: لباس تازه ام را بیاور.

لباس را آوردم و او پوشید و گفت: زیرانداز مرا وسط اتاق پهن کن.

آنچه را گفت، انجام دادم و او رو به قبله، دستهایش را زیر گونه اش قرار داد و به پهلو خوابید و گفت:

اجل من رسیده است و من خود را پاکیزه کرده ام، پس نباید مرا کسی برهنه کند.

(این را گفت) و از دنیا رفت. بدنبال آن علی علیه السلام آمد و من جریان را به او گفتم.

محب طبری (81) نیز این حدیث را به نقل از احمد در المناقب و دولابی از ام سلمه روایت می کند. ابن اثیر (82) نیز آن را از ام سلمی نقل می کند.

در صحاح از رحلت فاطمه زهرا علیها السلام و کیفیت آن، سخنی به میان نیامده است و فقط به ذکر این مطلب بسنده کرده اند که آن حضرت شش ماه بیشتر بعد از پدر در قید حیات نبود.

مطلبی که در این مورد شایان ذکر است، سخن احمد بن حنبل است که از اطلاع فاطمه علیها السلام از زمان رحلت خویش خبر می دهد.

ام سلمه می گوید: در آخرین بیماری فاطمه علیها السلام که در پی آن، دار فانی را وداع گفت، من پرستاری آن حضرت را بر عهده داشتم. در یکی از روزها که علی علیه السلام خارج از منزل بود و فاطمه علیها السلام نیز مثل روزهای قبل در بستر بیماری بود به من فرمود: آب حاضر کن. آنگاه غسل کرد، چنان غسلی که مانند آن را ندیده بودم.

سپس به کنیز خود فرمود: لباسهای نو مرا بیاور. جامه ها را پوشید. و بعد دستور داد رختخواب مرا در وسط اتاق پهن کنید. رختخواب که مهیا شد به پهلو و رو به قبله خوابید و دست مبارکش را زیر گونه مبارکش نهاد و فرمود:

اینک لحظه وداع رسیده و من به ملاقات پروردگار می روم. بدنم پاکیزه است و غسل کردم و نیازی به غسل ندارم بنابراین بدن مرا برای غسل عریان نکنید. این جملات را بر زبان آورد و در همین لحظه جان را تسلیم معبود کرد. (83)

 


(70) صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب: علامات النبوة فی الاسلام.

(71) صحیح بخاری، باب: مرض النبی صلی اللَّه علیه و آله.

(72) صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، باب: فضائل فاطمه علیهاالسلام.

(73) صحیح الترمذی، ج 2، ص 319.

(74) مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 272.

(75) الادب المفرد، باب: قیام الرجل لاخیه.

(76) حلیة الاولیاء، ج 2، ص 40.

(77) کنز العمال، ج 13، ص677 - 678.

(78) ذخائرالعقبی، ص 53.

(79) سنن بیهقی، ج 4، ص 34.

(80) مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 461.

(81) ذخائرالعقبی، ص 53.

(82) اسدالغابة، ج 5، ص 590.

(83) مسند احمد بن حنبل، ج6، ص 461 ؛ ذخائر العقبی، ص53 ؛ اسد الغابه، ج 5، ص 590.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم