بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

بهشت ارغوان | حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

ختم صلوات

ختم صلوات به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)

طبقه بندی موضوعی

- روایت شده: هنگامی که بدن حضرت زهرا سرازیر قبر شد دستی بیرون آمد و او را گرفته و برگشت. (13) .

در حدیثی آمده: بعد از آنکه حضرت زهرا از دنیا رفت طبق وصیت آن حضرت امیرالمؤمنین شبانه مشغول غسل و کفن و دفن او شد، بعد از تکمیل غسل و کفن جنازه را از خانه بیرون آورد و سه شاخه از درخت خرما را آتش زده جلو جنازه حرکت داد تا اینکه بر او نماز خوانده و شبانه دفن کرد. (14) .

بعد از آن که دستش را از خاک قبر زهرا پاک کرد غم و اندوه بر او روی آورده اشکهایش بر گونه هایش جاری شد و صورتش را به طرف قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله برگردانیده و گفت: السلام علیک یا رسول الله. (15) .

 


(13) بحارالانوار، ج 43، ص 184-204- 213.

(14) بحارالانوار، ج 43، ص 184-204- 213.

(15) الکلام، 551- 552.

بر اساس پاره ای از اسناد وصیتنامه ای بصورت مکتوب از فاطمه علیها السلام نقل شده که متن آن را از کتاب بحارالانوار مجلسی نقل می کنیم:

«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، اوصت و هی تشهد أن لا اله الا الله، و أن محمدا عبده و رسوله، و ان الجنة حق، والنار حق، و ان الساعة آتیة لا ریب فیها، و أن الله یبعث من فی القبور.

یا علی، انا فاطمة بنت محمد، زوجنی الله منک لأکون لک فی الدنیا والاخرة، انت اولی بی من غیری، حنطنی، و غسلنی، و کفنی باللیل، وصل علیّ، و ادفنی باللیل، و لا تعلم احدا، و استودعک الله، و اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة.» (11) .

بسم الله الرحمن الرحیم، این وصیت نامه فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. وصیت میکند در حالی که شهادت می دهد که معبودی جز خدا نیست و حضرت محمد بنده و فرستاده خداست، و بهشت و آتش جهنم حق است، و قیامت خواهد آمد و شکی در آن نیست، و مسلماً خداوند اهل قبور را بر خواهد انگیخت. ای علی، من فاطمه، دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستم که خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو به من از دیگران سزاوارتر هستی، مرا شب حنوط کن و غسل بده و کفن کن، و شب بر من نماز بگزار و دفن کن و به هیچ کس اطلاع مده. تو را به خدا می سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام می فرستم.

 


(11) بحارالانوار، ج 43، ص 214.

مفضل بن عمر می گوید:

«به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت گردم، چه کسی فاطمه (س) را غسل داد؟

فرمود: غسل دهنده، امیرالمؤمنین بود.

مفضل می گوید: گویا من این امر را دشوار یافتم و برایم سنگین آمد،لذا حضرت فرمود: گویا از آنچه که خبر دادم بر تو گران آمد؟

عرض کردم: بله چنین بود، فدایت شوم.

فرمود: هرگز دچار کم ظرفیتی نشو، چرا که فاطمه (س) صدیقه ای بود که تنها «انسانی صدیق» او را غسل می دهد. آیا ندانستی که مریم را کسی جز عیسی غسل نداد؟ (12)

ظاهراً منشأ تعجب مفضل، این مسأله مورد بحث در فقه است که آیا مرد را زن و زن را مرد، اختیاراً و یا اضطراراً می تواند غسل دهد یا نه؟

 


(12) کافی، ج1، ص459؛ بحارالانوار، ج43، ص206.

وقتی حضرت فاطمه علیها السلام از دنیا رحلت فرمود: عایشه خواست به حجره او برود، اسماء طبق وصیت او را راه نداد. عایشه شکایت خود را نزد پدرش برد و گفت: این زن خثعمیه (9) میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمی گذارد من نزد جسد او بروم، بعلاوه برای او حجله ای چون نو عروسان ساخته است. ابوبکر به در حجره فاطمه (س) آمد و گفت: اسماء! چرا نمی گذاری زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا برای دختر پیامبر حجله ساخته ای؟ اسماء گفت: زهرا به من وصیت کرد که کسی بر او داخل نشود. و چیزی را که برای او ساخته ام وقتی زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم. ابوبکر گفت: حال که چنین است هر چه به تو گفته چنان کن. و این نخستین تابوتی است که در اسلام بدین صورت ساختند. (10) .

 


(9) خثعم از قحطانیان و از عرب های جنوبی بوده است و این سرزنشی است که عدنانیان (از جمله قریش) به قحطانیان می کردند.

(10) زندگانی فاطمه زهرا، ص 156؛ استیعاب، ص 751.

بیماری زهرا علیها السلام شدت یافت و حالش خطرناک شد. علی بن ابی طالب علیه السلام جز برای کارهای ضروری از کنار بستر همسرش جدا نمی شد اسماء بنت عمیس از آن حضرت پرستاری می کرد. حسن و حسین و زینب و ام کلثوم که مادرشان را بدان حال می دیدند کمتر از او جدا می شدند. فاطمه (س) گاهی از شدت مرض بیهوش می گشت و گاهی چشم هایش را باز می کرد و به اطفال عزیزش نگاه حسرتی می نمود.

علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید: زهرا دم احتضار چشم هایش را باز کرد. نگاه تندی به اطراف افکند و گفت: السلام علیک یا جبرائیل. السلام علیک یا رسول اللَّه، خدایا! با پیغمبرت محشورم کن. خدایا! در بهشت و در جوار خودت ساکنم گردان. آنگاه به حاضرین فرمود: اکنون فرشتگان خدا و جبرائیل حاضرند. پدرم نیز حضور دارد و به من می فرماید: زودتر به نزد ما بشتاب که اینجا برایت نیکوتر است. (5) .

علی علیه السلام می فرماید: فاطمه (س) در شب وفات به من فرمود: پسر عمو! هم اکنون جبرئیل برای عرض سلام نزدم حاضر شده می گوید: خدا سلامت می رساند و می فرماید: نزدیک است در بهشت با پدرت ملاقات نمایی. سپس فرمود: و علیکم السلام. بعداً به من فرمود: ای پسر عمو! اینک میکائیل نازل شد و از جانب خدا پیام آورد. سپس فرمود: و علیکم السلام. در این هنگام چشم هایش را باز کرد و فرمود: پسر عمو! به خدا سوگند عزرائیل است، برای قبض روح من آمده. آنگاه به عزرائیل فرمود: روح مرا بگیر ولی با من مدارا کن. در آخرین لحظه حیات فرمود: پروردگارا! به سوی تو می آیم نه به سوی آتش. این کلمات را گفت و چشم های نازنیش را بست و دست و پایش را دراز کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود.

«اسماء بنت عمیس» جریان وفات زهرا علیها السلام را چنین تعریف می کند: هنگامی که وفات فاطمه (س) نزدیک شد به من فرمود: جبرئیل در وقت وفات پدرم قدری کافور برایش آورد. آنها را سه قسمت نمود یک قسمت را برای خودش برداشت، یک قسمت را برای علی علیه السلام گذاشت یک قسمت را به من داد و در فلان جا نهاده ام، اکنون بدان احتیاج دارم آن را حاضر کن. اسماء کافور را حاضر کرد. آنگاه خودش را شستشو داد وضو گرفت و به اسماء فرمود لباس های نمازم را حاضر کن، و بوی خوش برایم بیاور.

اسماء لباسها را حاضر نمود، پس آنها را پوشید و بوی خوش استعمال کرد و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود: من استراحت می کنم، ساعتی صبر کن پس مرا صدا بزن، اگر جواب نشنیدی بدان که از دنیا رفته ام، علی علیه السلام را زود خبر کن، اسماء می گوید: قدری صبر کردم آنگاه به درب حجره آمدم زهرا را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم، وقتی لباس را از صورتش کنار زدم دیدم از دنیا رفته است. روی جنازه اش افتاده می بوسیدم و می گریستم. ناگاه حسن و حسین علیهماالسلام از در وارد شدند. احوال مادرشان را پرسیدند و فرمودند: اکنون موقع خواب مادر ما نیست گفتم: ای عزیزانم! مادرتان از دنیا رفت.

حسن و حسین علیهماالسلام روی جنازه مادر افتادند و آن را می بوسیدند و گریه میکردند. حسن می گفت: مادر جان! با من سخن بگو. حسین می گفت: مادر جان! من حسین توام، پیش از آنکه روح از بدنم مفارقت کند با من سخن بگو. یتیمان زهرا به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از جریان مرگ مادر خبردار کنند وقتی خبر مرگ زهرا به علی علیه السلام رسید از شدت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود: ای دختر پیغمبر! وجود تو تسلّی بخش من بود، بعد از تو، از که تسلیت جویم؟ (6) .

در حدیث وهب بن منبه، از ابن عباس منقول است:... حسن و حسین علیهماالسلام خبر (رحلت فاطمه علیها السلام) را در مسجد به علی علیه السلام دادند،

«فغشی علیه حتی رش علیه الماء، ثم افاق، فحملهما حتی ادخلهما بیت فاطمة...» (7) ؛ حضرت بیهوش شد، به وی آب پاشیدند، به هوش آمد. سپس حسن و حسین علیهماالسلام را در بغل گرفت و به خانه فاطمه علیها السلام برد...

عبدالله بن حسن، از پدر بزرگوارش (امام حسن علیه السلام) از جد بزرگوارش نقل می کند: فاطمه (س) دختر رسول الله صلی الله علیه و آله در حال احتضار، پس از نگاه تندی فرمود:

«السلام علی جبرئیل، السلام علی رسول الله، اللهم مع رسولک، اللهم فی رضوانک و جوارک و دارک، دار السلام»؛ سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا، خداوندا! مرا با پیامبرت قرار ده، خداوندا! مرا در رضوان و همسایگی و خانه ات که دار السلام و ایمنی مطلق است قرار ده. سپس فرمود: آیا می بینید آنچه من می بینم؟ عرض شد: چه می بیند؟ فرمود:

«هذه مواکب اهل السماوات، و هذا جبرئیل، و هذا رسول الله، و یقول: یا بنیه، اقدمی فما امامک خیر لک» (8) ؛

این جمعیتهای آسمانها و این جبرئیل و این رسول خدا است که می گوید: ای دختر عزیزم! بیا. آنچه در پیش روی تو است، برایت بهتر است.

 


(5) دلائل الامامه، ص 44.

(6) بحارالانوار، ج 43، ص 186.

(7) بحارالانوار، ج 43، ص 214.

(8) بحارالانوار، ج 43، ص 200، ح 30.

حضرت فاطمه علیها السلام در ضمن وصایای خود به علی علیه السلام گفت: یا علی! این شیشه را بگیر و هنگامی که از کار من فارغ شده و مرا در قبرم نهادی، آن را در لحد من بگذار. علی علیه السلام فرمودند: ای بانوی زنان! در این شیشه چیست؟ فاطمه علیها السلام پاسخ داد: یا ابالحسن! من از پدرم شنیدم که می فرمود: راستی که قطرات اشک، غضب و خشم خدای را خاموش می سازد و قبر، باغی از باغات بهشت نمی شود مگر اینکه بنده از خوف خدا گریه کرده باشد و خدای عزیز جبار می داند که گریه کرده ام و این قطرات اشک من در سحرهاست که در این شیشه جمع کرده ام و آن را ذخیره ای برای درون قبر خود نموده ام تا در روز حشر، آن را بیابم . حضرت علی علیه السلام از سخن حضرت زهرا علیها السلام گریان شد و در این موقع فاطمه علیها السلام دستش را دراز کرد و اشکهای چشم علی علیه السلام را گرفت و به صورت خود کشید. (4)

 


(4) سیره و سخن فاطمه (س)، ص 55.

لحظه های جدایی از عزیزان چه سخت است، به ویژه اگر رابطه دارای ریشه هایی باشد که در ژرفای ارزش ها و الگوها ضرب المثل بوده و از سرچشمه وحی، سیراب شده باشد... رابطه ای نه همچون دیگر رابطه ها... رابطه میان پیامبر عظیم و دختری بسیار صدیق و پاک، از گوشت و خون او؛ دختری که در عشق به پدرش ذوب شده بود و این نه محبت نسبت به پدر بود، بلکه عشقی از نوعی دیگر که من و تو حقیقت آن را درنمی یابیم... چرا؟ زیرا که محبتی متقابل از یکسو میان پدری که خداوند او را به عنوان عظیم ترین و شریف ترین آفریده برگزید و از سوی دیگر دختری که خداوند او را طاهر و معصوم گردانیده بود. بنابراین محبتی بود که سرچشمه اش دوستی و طاعت خداوند است... رشته های این رابطه با انتقال پدر و مربی به ملأ اعلی، از هم گسسته است. در حالی که رسالت الهی را بعد از خود بر جای گذاشته و استمرار این رسالت را به طرف دیگر، منوط و مربوط ساخته بود. به همان دختر پاکی که اراده خداوندی حتی در ازدواج او به طور مستقیم دخالت داشت و همسر او علی بن ابیطالب برترین کسی بود که رسالت را در شخص فاطمه (س) و دیگران حفظ می کرد. ولی آن قوم معنی رسالت و رسول را نفهمیده بود. نبوت و وحی را درک ننموده، خدای را به شایستگی ارج ننهاد بنابراین بر حکم خدا اعتراض کردند و از مرز فرمان وی تجاوز نمودند... سپس بر مقام نبوت نیز تعدی نمودند و نپذیرفتند مگر اینکه غصه های پی در پی در کام ما بریزند و اشک ما را همراه با دردی جانکاه ریزان نمایند. آری، حضرت زهرا! و تو چه می دانی که حضرت زهرا کیست؟

اینک زهرای غمگین و دلشکسته، در خانه خود گریان است و اندوه خود را نزد خدای عزوجل به شکایت برده و در انتظار روز موعود به سر می برد. زیرا که محمد مصطفی صلی اللَّه علیه و آله، به او خبر داده که وی نخستین فرد از اهل بیتش خواهد بود که به او می پیوندد... او همچنان می گریست و می گریست، تا اینکه «شیوخ» اهل مدینه، نزد علی آمدند و از گریه های فاطمه (س)، اظهار ناخشنودی و ناراحتی نمودند و از او خواستند تا از او بخواهد که از گریستن بازایستد و یا اینکه او را مخیر کنند که فقط شبها را بگرید و یا تنها در هنگام روز گریه کند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای او خانه ای خارج از مدینه بنا کرد که «بیت الاحزان» یعنی خانه غم ها نام گرفت. و فاطمه (س) در آنجا به زندگی غمبارش ادامه داد. هر روز که می گذشت، آن گل شاداب، روی به پژمردگی می نهاد و بیماری او روز به روز تأثیر خود را بر وجود نازنینش می گذاشت. امام صادق علیه السلام در این مورد می فرماید: «او محسن را سقط نمود و به سبب آن به بیماری سختی دچار شد که همان نیز علت فوتش شد»... چگونه چنان نباشد یعنی علت مرگش همان کوبیدن درب و سقط جنین نباشد، در حالی که وی بیش از هیجده سال نداشت... و از جوانی و سلامت کامل پیش از آن واقعه برخوردار بود. مصیبتها با وارد کردن ضربه بر او و یورش بردن به خانه اش، بر او باریدن گرفت و این آغاز کار و همچنین پایان آن بود... سرانجام در بستر بیماری افتاد و در انتظار اجلش به سر می برد، اجلی که به سرعت به سویش می آمد، در حالی که علی علیه السلام در کنارش بود.

امام زین العابدین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام نقل می کند که فرمود: هنگامی که فاطمه (س) دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بیمار شد، به علی بن ابیطالب سفارش نمود که آن موضوع را پنهان بدارد و خبرش را مخفی نگهدارد و کسی را از بیماریش با خبر نسازد و آن حضرت، شخصاً از او پرستاری می کرد و اسماء بنت عمیس، پیوسته او را در این کار، یاری می داد. فاطمه زهرا، از مردم مدینه ناامید شده بود، زیرا که از آنان یاری خواسته و آنان او را یاری نکرده بودند، از آنها بیزار شده بود و دیگر رغبتی به جوانمردیشان نداشت تا آنجا که در آخرین بیماریش، نمی خواست که آنها را ببیند... علی علیه السلام برایش کافی بود تا در آن وضع در کنارش به سر برد، در آخرین روز پیش از وفاتش، حضرت زهرا علیها السلام ساعتی به خواب رفت. در خواب، پدرش، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را در کاخی از جواهر سفید، مشاهده کرد. هنگامی که آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله او را دید، فرمود: دخترم! به سوی من بشتاب که من مشتاق تو هستم. پاسخ داد: به خدا که من بیشتر در اشتیاق دیدار تو به سر می برم. پدرش به او فرمود: امشب، تو در نزد من خواهی بود.

زهرا از خواب بیدار شد و برای پیوستن به پدر، آماده شد. می دانست که چند ساعتی بیش از عمر وی در این دنیای فانی نمانده و گفته پیامبر صلی اللَّه علیه و آله پیش از رحلتش، محقق می گشت... همان مطلبی که بعداً نیز بر آن تأکید کرده بود...

در حالی که از مژده انتقال به سرای ابدی، رضوان اکبر و بهشتی که پهنای آن بسان گستره آسمان و زمین است. شادمان بود، از سوی دیگر دردی سخت بر جانش نشسته بود. زیرا او همسری مهربان را بعد از خود تنها و جوجه هایی که هنوز بال و پر در نیاورده و غنچه هایی که هنوز نشکفته بودند رها می کرد آنان، جگرگوشه هایش بودند... او از آنها دور می شد و آنها را به این زندگی پر خطر می سپرد که فجایع بسیاری را در بر داشت، خصوصاً برای آنها که خاندان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بودند و بیش از همه مردم در معرض آزمون و امتحان قرار داشتند... و بعضی از ناکسانی که از کتاب خدا رویگردان بودند، منتظر فرصتی برای آسیب رساندن به آنان بودند... او با آنان وداع خواهد کرد، در حالی که به آینده ناشناخته فرزندان و همسرش می نگریست او با چشم بینای پدرش، به لطف خداوند، به غیب می نگریست. آنجا که علی را ناجوانمردانه با شمشیر در محراب عبادت ضربت می زنند. حسن با زهر کشته می شود و حسین با ضربات پی در پی شمشیرها پاره پاره می گردد. شمشیرهایی که با وفات پیامبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله به تدریج در برابر اهل بیت کشیده شدند.

همه این مسائل از جلوی دیدگان زهرا عبور می کرد، در حالی که از شدت ضعف، دست بر دیوار نهاده و به سوی آب می رفت، تا کودکانش را برای آخرین بار شست و شو دهد. و جامه هایشان را بشوید. در آن حال بدنش می لرزید، گویی که با آنان وداع می کرد... نمی دانم که در آن هنگام چه احساسی داشت. از جمله نام های فاطمه «حانیه» به معنی دلسوز بود. او در اوج دلسوزی و عطوفت نسبت به فرزندانش قرار داشت.

امام علی علیه السلام به خانه وارد می شود و او را می بیند که با وجود بیماریش، به کارهایش می پردازد. و در خانه مشغول انجام خدمت شده است. قلب امام با مشاهده او در این حالت، شکسته شد، فاطمه (س)، علی را با خبر ساخت که آن روز، آخرین روز زندگی او می باشد. سپس آنچه را از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله، در اثنای خواب دیده بود، برایش بازگو نمود. سپس به بستر خود بازگشت و به او گفت: ای عموزاده! از نزدیک شدن مرگ خویش با خبر شده ام و نمی دانم که مرا چه حالتی است! جز اینکه می دانم ساعت به ساعت در حال پیوستن به پدر هستم.

لذا آنچه را در دل دارم به تو وصیت میکنم... علی علیه السلام به او گفت: ای دختر رسول خدا! هر چه را دوست داری به من وصیت کن. پس در کنار او نشست و از کسانی که در اطاق بودند خواست که خارج شوند.

زهرا گفت: ای عموزاده! هیچگاه مرا دروغگو یا خیانت کار نیافته ای و از وقتی که با من به سر بردی، با تو مخالفت نکرده ام. علی علیه السلام گفت: پناه بر خدا، تو خداشناس تر و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و گرامی تر و خدا ترس تر از آن هستی که تو را به جهت نافرمانی از خویش سرزنش نمایم. فراق و فقدان تو بر من گران است اما این امری است که چاره ای از آن نیست، به خدا که مصیبت از دست دادن رسول خدا را بر من تازه گردانیدی، وفات و فقدان تو بسیار عظیم است. «انا لله و انا الیه راجعون».

آنگاه هر دویشان گریستند. امام سر او را بر سینه خود فشرد و سپس گفت: هر چه می خواهی به من وصیت کن. مرا با وفا خواهی یافت و آنچه را به من دستور دهی انجام خواهم داد و فرمان تو را بر خواسته خویش ترجیح خواهم داد. گفت: خداوند تو را به جهت من، جزای خیر دهد... ای عموزاده، تو را سفارش می کنم: اولاً اینکه با دختر خواهرم امامه، ازدواج کنی، که او برای فرزندانم همانند من خواهد بود، زیرا هیچ مردی نیز بدون زن نمی تواند باشد. سپس گفت: و تو را وصیت می کنم که هر گاه بمیرم، مرا غسل ده و جامه هایم را از من دور مساز، که من پاک و مطهر هستم، و مرا از باقیمانده حنوط پدرم رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله حنوط کن. و بر من نمازگذار! و همراه تو نمازگذاری نباشد جز آنکه از اهل بیت من هر چه نزدیکتر باشد، و مرا شب هنگام، و نه در وقت روز، به خاک سپار، آنگاه که چشم ها آرام گیرد و دیده ها به خواب رود، محرمانه و نه آشکارا، و جای قبرم را پنهان بدار و نگذار کسی از آنان که بر من ستم روا داشته اند، در تشییع جنازه ام حضور داشته باشند.

زهرا علیها السلام خواستار ادامه جهاد پس از مرگ خود بود و وصیت آن حضرت، آخرین اعلام موضع استوار و مداوم وی از زمان رحلت رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و تا بیماری خود او بود. و می خواهد تا وقتی که خدا بخواهد این مبارزه باقی بماند. دختر مصطفی مخفیانه و شب هنگام به خاک سپرده می شود و جز اهل بیت و مخلصان آنان، کسی دیگر در نماز بر او مشارکت نمی نماید!!

در آخرین لحظات زندگیش، جامه هایی تازه طلب کرد و سپس سلمی، همسر ابورافع را فراخواند و به او گفت: برایم آبی تهیه کن و از او خواست تا بر او آب بریزد و او غسل می کرد، سپس لباس های جدیدش را پوشید و دستور داد تا بسترش را تا وسط اتاق، پیش بیاورند و خود، رو به قبله در آن آرمید و گفت: من، از دنیا خواهم رفت، کسی جامه از روی من برندارد.

اسماء بنت عمیس می گوید: هنگامی که فاطمه (س) داخل خانه شد، اندکی منتظرش ماندم و سپس او را صدا زدم ولی پاسخی به من نداد، پس او را صدا زدم: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر گرامی ترین کسی که زنان او را حمل نمودند! ای دختر بهترین کسی که بر زمین پای نهاد! ای دختر کسی که به اندازه دو کمان یا نزدیک تر از آن نسبت به خدای خود نزدیک بود! ولی او پاسخ نداد. در این هنگام وارد خانه شدم و جامه از روی او برداشتم، دیدم که او دنیا را بدرود گفته، شهید و شکیبا، ستمدیده و تسلیم امر خدا گشته است آن زمان مابین مغرب و عشاء بود. خود را بر او افکنده او را بوسیدم و گفتم: ای فاطمه! هر وقت بر پدرت صلی اللَّه علیه و آله وارد شدی، سلام مرا به او برسان در این هنگام بود که ناگهان، حسن و حسین وارد خانه شدند و دانستند که مادرشان درگذشته است. حسن بر او افتاد. او را می بوسید و می گفت: ای مادر! با من سخن بگوی پیش از آنکه جانم از تن بیرون رود و حسین پای او را می بوسید و می گفت مادر! من پسرت حسین هستم، با من سخن بگوی پیش از آنکه قلبم بشکند و بمیرم. سپس به سوی مسجد خارج شدند و پدرشان را از شهادت مادرشان با خبر ساختند. امیرالمؤمنین به منزل آمد در حالی که می گفت: ای دختر محمد! با چه کسی تسلی جسته، دل آرام کنم. سپس فرمود: «خداوندا! او را پریشان ساختند، او را دل آرام و مأنوس ساز. از او دور شدند، به او لطفی فرما بر او ستم راندند، به خاطر او حکم کن، ای حاکمترین حاکمان».

ام کلثوم در حالی که خود را در جامه ای پیچیده بود بیرون آمد و فریاد می زد، ای پدر! ای رسول خدا! اینک به حقیقت تو را از دست داده ایم، از دست دادنی که پس از آن دیداری دست نخواهد داد.

صدای زاری و شیون بر دختر رسول خدا در شهر مدینه به گوش می رسید و مردم جمع شده منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که ابوذر به سوی آنان خارج شد و گفت: که تشییع جنازه دختر رسول خدا، امشب به تأخیر افتاده است.

امیرالمؤمنین، به غسل او پرداخت. امام صادق علیه السلام درباره اینکه چرا علی فاطمه (س) را غسل داد؟ چنین فرمود: او صدیقه ای بود که جز صدیق نباید او را غسل دهد، همچنانکه مریم را کسی جز عیسی علیه السلام غسل نداد. آن حضرت علیه السلام گفت: علی سه بار و پنج بار بر او آب ریخت و در مرتبه پنجم مقداری کافور قرار داد و می گفت: خداوندا! او کنیز تو و دختر فرستاده و برگزیده آفریدگانت می باشد، خداوندا! حجتش را به او تلقین کن و برهانش را عظیم و مستحکم ساز و درجه اش را بالا ببر و او را با محمد صلی اللَّه علیه و آله محشور ساز.

سپس او را از باقیمانده حنوط رسول خدا، که جبرئیل آورده بود، حنوط کرد. زیرا که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله قبلاً به آنان فرموده بود: ای علی و ای فاطمه! این حنوطی است از بهشت که جبرئیل آن را به من داده و او به شما سلام می رساند و می گوید: آن را قسمت کنید و برای من و برای خودتان از آن قسمتی را جدا کنید. در این هنگام فاطمه (س) گفت: یک سوم آن برای شماست و علی علیه السلام در مورد بقیه نظر خواهد داد. با شنیدن این سخن رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله به گریه افتاد و او را در آغوش گرفت و گفت: موفق و هدایت یافته و شایسته الهام گشته ای. ای علی! در مورد بقیه آن نظر بده. گفت: نصف آن، برای اوست و نصف دیگر برای هر کسی است که شما، ای رسول خدا، بفرمایید. فرمود: آن، برای تو می باشد.

حضرت، او را در هفت جامه کفن کرد و پیش از آنکه کفن را گره زند، صدا زد: ای ام کلثوم، ای زینب، ای حسن و ای حسین! بشتابید و از مادرتان توشه برگیرید که این فراق است و دیدار به بهشت خواهد بود.

حقاً که لحظه های وداع با شمعی بود که خاموش گشته و پیش از آن بسیار سوخته بود تا برای دیگران روشنی بخش باشد... چه سوگ عظیمی و چه مصیبت بزرگی رخ داده است. حسن و حسین علیهماالسلام پیش آمدند و می گفتند: چه اندوه بی پایان در فقدان جدمان محمد مصطفی و مادرمان زهرا نصیب ما شده است؟! هر گاه با جدمان دیدار نمودی، سلام ما را به او برسان و به او بگو که بعد از تو در دنیا یتیم مانده ایم.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ناگهان صدای هاتفی را از آسمان شنیدیم که گفت: «و اذا بِهاتِفٍ مِنَ السّماءِ یُنادی یا اَبَاالْحَسن اِرفَعْهُما فَلَقدْ لَبْکِیا وَاللَّهِ مَلائِکَةُ السّماواتِ فَقد اِشْتِیاقَ الْحَبیبِ اِلی الْمحبُوبِ». ای اباالحسن! آنها را از روی او بردار، به خدا که آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخته اند. حضرت علی آنان را دور ساخت و گره کفن را بربست.

اینک مهمترین لحظه ها فرا رسیده اند، لحظه اجرای بخش مهم وصیت، بخشی که تا روز قیامت به عنوان شاهدی بر موضع زهرا باقی خواهد ماند.

لحظه های خاک سپاری فرارسیده که باید مخفیانه صورت گیرد، پیش از آن بر جنازه نماز گذارده شد که در آن قید شده بود آنان که بر زهرا ستم رانده اند، حق شرکت در نماز را ندارند. این وصیت زهرا بود.

شب فرارسید، چشمها به خواب رفت و دیده ها آرام گرفت. در دل شب عده اندکی از هاشمیان و دوستدارانشان، که همراه علی و فاطمه (س) موضعی مثبت گرفته بودند، آمدند که عبارت بودند از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار. امام علی علیه السلام و به همراه او این عده اندک ولی مبارک... بر او نماز گذاردند. امام وی را به خاک سپرد و هنگامی که او را در قبر گذاشت، گفت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم، بسم اللَّه و بالله و علی مله رسول اللَّه محمد بن عبداللَّه، تو را ای صدیقه! به کسی سپردم که از من به تو شایسته تر باشد و برای تو خرسندم به آنچه خداوند خرسند باشد. سپس این آیه را تلاوت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخری» (1) ؛ «شما را از آن آفریدیم و به آن باز می گردانیم و بار دیگر از آن خارجتان می سازیم.

سپس آن حضرت علیه السلام در بقیع هفت قبر و یا چهل قبر درست کرد تا قبر زهرا علیها السلام در میان آنها ناپدید گردد و هنگامی که شیوخ مدینه از دفن وی آگاه شدند، در حالی که در بقیع قبرهای تازه ای دیده می شد، کار بر آنان مشکل گشت و گفتند: تعدادی از زنان مسلمان را بیاورید تا این قبرها را بشکافند. و بدین وسیله او را بیرون بیاوریم و بر او نماز بگذاریم. این خبر به علی علیه السلام رسید و آن حضرت، در حالی که قبای زرد رنگش را که در جنگ ها بر تن می کرد، پوشیده بود، خشمگین خارج شد ذوالفقار در دستش بود و به خداوند سوگند یاد کرد که اگر سنگی از قبرها جابجا شود، بر آنان شمشیر خواهد کشید، عمر به همراه جماعتی با او روبرو شد و گفت: تو را چه می شود، ای اباالحسن، به خدا که ما قصد داریم قبرش را بشکافیم و بر او نماز بگذاریم.

علی علیه السلام در حالی که به خشم آمده بود، فرمود: من از ترس اینکه مردم از دینشان مرتد شوند، حق خود را رها کردم ولی قبر فاطمه (س)، سوگند به آنکه جان من در دست اوست، اگر سنگی از آن جابجا گردد، زمین را از خونتان سیراب خواهم کرد. آنگاه مردم متفرق شدند. (2) .

بر نخستین موردی که امت در امتحان آن مردود گشت، پرده ای کشیده شد و بسیاری از حقایق را پنهان نمودند. اما زهرا با اشتیاق به دیدار پدر، از دنیا رفت. رفت، در حالی که زخم هایی سخت و دردهایی عظیم را با خود داشت... او رحلت نمود تا نزد خدای سبحان و متعال شکایت برد تا برای او حکم کند علیه کسانی که به او ستم کرده اند. او همچنین برای ما پرچمهای هدایت و منارهای تشخیص بر جای نهاد... او رحلت نمود و رازش را برای ما باقی گذاشت. رازی که در قبر او که مخفیانه در آن دفن گردید، به خاک سپرده شده است. رازی که سهل و ممتنع است. و همه عقل ها نیز پنهان نمی ماند. رازی که هیچکس بدان دست نمی یابد مگر آن که نور فاطمه (س) در قلب او باشد. و عقلش از پرتو او توشه برگرفته و به روی حق و خیر گشود شده و از ستم و انحراف بیزار گشته باشد. (3)

 


(1) سوره طه، آیه 55.

(2) فاطمه زهرا شادی قلب مصطفی، احمد رحمانی همدانی.

(3) با نور فاطمه (س) هدایت یافتم، ص 167.

اما اینکه چرا این حوادث تلخ و ناگوار در تألیفات اکثر اهل سنّت انعکاس نیافته و حتی در بعضی از کتب تاریخی آنان مرحله اوّل هم ذکر نشده است کلاً دو چیز را می توان گفت؛

ما ابتداء به بیان این دو عامل می پردازیم و سپس به قسمتی از سخنان آنها در این مورد اشاره می نماییم.

ـ یکی از چیزهایی که اکثر دانشمندان اهل سنّت مخصوصاً متقدّمین از آنها در مورد صحابه پیامبر معتقدند، مسأله عدالت صحابه و اجتهاد آنهاست، آنها همه اصحاب پیامبر را عادل و مجتهد می دانند و آنها افرادی چون عمرو بن عاص، معاویة بن ابی سفیان، خالد بن ولید، عبدالرحمن ابن ملجم، مغیرة بن شعبه، و حتی یزید بن معاویه (با اینکه صحابی نیست) و همه صحابه را چه آنهایی که در کنار علی بن ابیطالب بودند و چه آنهایی که با او جنگیدند و چه آنهایی که عزلت گزیدند و... همه و همه را عادل و مجتهد می دانند، بر اساس این طرز تفّکر بسیاری از نویسندگان اهل سنّت از ذکر حوادثی که عدالت صحابه را زیر سؤال می برد خودداری می کنند. حادثه یورش به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام و ریختن در خانه و آسیب رساندن به دخت گرامی رسول خدا و... حادثه کوچکی نیست، تا از یک سو این حادثه تلخ و ناگوار را در آثارشان بیاورند و از سوی دیگر حادثه آفرینان را افرادی عادل و مجتهد و بر حق معرّفی کنند، از این جهت عدّه ای ترجیح داده اند که در برابر مسائل و حوادثی که عدالت آنها را زیر سؤال می برد ساکت بمانند.

ـ عامل دیگر این امر خلع سلاح نمودن شیعه است آنها دیدند نقل این حوادث موجب می شود که شیعیان آنان از این امر به عنوان حربه ای برنده بر حقانیت مسلک و مرام خویش و ابطال مرام اهل سنت استفاده کنند. از این رو برای خلع سلاح مخالفین از نقل آن خودداری می کنند و گاهی در چاپهای بعدی آثار پیشینیان دست به تحریفاتی می زنند.

از این جهت سید مرتضی علم الهدی در الشافی و شیخ الطائفه در تلخیص الشافی پس از نقل خبر بلاذری در آمدن عمر با آتش به در خانه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و برخورد با فاطمه سلام الله علیها، و گفتگوی آن حضرت با او: آیا آمده ای که خانه ام را بر من بسوزانی و...؟ می گوید:

این خبر را شیعه از طرق متعدد روایت کرده است، و جا داشت که محدثین اهل سنّت نیز آن را نقل بکنند. آنها در گذشته این احادیث را با طیب نفس نقل می کردند ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب بر ضررشان تمام می شود، پس از نقل آن خودداری کردند.

سخن سید مرتضی و شیخ طوسی بیانگر این واقعیت است که نویسندگان اهل سنّت هر چه بیشتر با حوادث ناگوار صدر اسلام فاصله می گرفتند کمتر آن حوادث مسأله آفرین را در تألیفاتشان می آوردند تا حربه ای به دست مخالفینشان ندهند، و عدّه ای بر این امر یعنی نیاوردن حوادث تلخ و رفتار و اعمال زشت عده ای از صحابه پیامبر، و پیدا کردن نقاط مثبتی در انتخاب خلیفه و مهم جلوه دادن آن تعمّد داشته اند تا مبادا مقام و موقعیّت خلفا زیر سؤال برود.

امام المورّخین محمد بن جریر طبری، در حوادث سال سی ام، در شرح حال ابوذر و ماجرای او با معاویة می نویسد:

در علّت فرستادن معاویه ابوذر را از شام به مدینه چیزهای زیادی گفته اند، که نقل بیشتر آنها را دوست ندارم، ولی کسانی که معاویه را معذور دانسته اند در این مورد داستانی را ذکر کرده اند که سرّی برایم از شعیب از سیف از عطیه از یزید فقعسی نوشت و....

وی از نگارش حقایقی که به کرامت خلیفه سوّم و معاویه بر می خورد خودداری می کند و از ایراد آن کراهت دارد.

سپس داستانی را که برخی در مقام معذرت خواهی از رفتار معاویه و تبرئه و بی گناه شمردن خلیفه ساخته اند ذکر کرده است، در حالی که این قصّه ساختگی برخلاف تاریخ صحیح و حدیث مسلّم است.

مرحوم علاّمه امینی رجال این داستان ساختگی را افرادی کذّاب و وضّاع و مجهول و ضعیف و متّهم به زندقه و... معرفی می کند.

ابن اثیر جزری به پیروی از طبری می گوید:

در علّت فرستادن معاویه ابوذر را از شام به مدینه چیزهایی گفته اند: از دشنام دادن معاویه او را، و تهدید کردن به قتل و فرستادنش از شام به مدینه بر شتر برهنه، و تبعید شدن ابوذر از مدینه به صورت خیلی زشت که نقل آن درست نیست و اگر هم واقعیّت داشته باشد باید عثمان را معذور دانست، و آن اینکه حق امام است که رعیّتش را ادب کند و غیر از این از عذرها، نه اینکه این امور وسیله طعن و انتقاد بر خلیفه قرار گیرند. و من از نقل آنها خودداری کردم.

مرحوم علامه امینی در این جا بحثی دارد تحت عنوان «جنایة التاریخ» و نمونه های بسیاری از این حق کشی ها را آورده است.

خط مشی طبری الگوی مورّخین بعدی قرار گرفت. آنها نیز که مدرکشان تاریخ طبری بود از آوردن حقایق به بهانه اینکه موجب عیبجویی در کبار صحابه خواهد شد طفره رفتند و در مقابل به نقل روایات ساختگی پرداختند. (66)

 


(66) چشمه در بستر، مسعود پور سید آقایی.

بیشتر علمای اهل سنّت این مرحله از تاریخ را مسکوت گذاشته و مسأله را در حدّ تهدید به احراق (سوزاندن) پایان برده اند، و تهدید به احراق و حتّی تأکید نمودن این تهدید به سوگند را به انگیزه حفظ وحدت مسلمین و بیعت با خلیفه، امری ناچیز می دانند و آن را عیبی برای خلافت به حساب نمی آورند.

ولی با این همه، بعضی از علما و دانشمندان اهل سنّت به این مرحله نیز تصریح کرده اند و از بعضی دیگر به طور ضمنی این قضیه فهمیده می شود.

قاضی عبدالجبار معتزلی، متوفّای 415 در این مورد می گوید:

«معلوم ٌ اَنَّ عَلیّاً علیه السلام لما امْتَنِعَ عَنِ البَیعةِ هَجمُوا عَلی دارِ فاطِمةَ»؛

روشن است، هنگامی که علی علیه السلام از بیعت خودداری کرد مأمورین خلیفه به خانه فاطمه ریختند. (61) .

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه می گوید: من در نزد استاد خود ابوجعفر نقیب حدیث هبار بن اسود را می خواندم که نیزه حواله هودج زینب دختر رسول خدا کرده بود و او را به گونه ای ترساند که فرزندی از او سِقط شد و به این سبب رسول خدا در روز فتح مکّه خون او را هدر کرد، و می افزاید:

چون این حدیث را بر نقیب خواندم، وی گفت: هرگاه رسول خدا خون هبار را به جهت ترساندن زینب هدر کرد ظاهر این است که اگر رسول خدا در حیات بود، نسبت به خون کسی که فاطمه سلام الله علیها را ترساند و فرزند او را هلاک گرداند، نیز چنین می کرد ابن ابی الحدید می گوید:

به نقیب گفتم که این حدیث را از تو نقل کنم که فاطمه سلام الله علیها را ترسانیدند و فرزندش محسن را سِقط کردند نقیب گفت: آن را از من نقل نکن و خلاف آن را نیز از من نقل نکن که من در این امر به خاطر وجود اخبار متعارض متوقّف هستم.

و جای این سؤال است که اخبار دال بر سقط محسن را چه شده است تا به جهت تعارض با اخبار مخالف موجب توقف نقیب در این مسأله گردد. چون در کتب فعلی اهل سنت روایات اندکی بر سقط محسن دیده می شود.

همچنین شهرستانی در الملل و النحل و صفدی در الوافی بالوفیات، و عبدالقاهر بغدادی در الفرق بین الفرق در نقل عقائد نظّام اهانت عمر به حضرت فاطمه سلام الله علیها و ضربه زدن به آن حضرت و از بین رفتن محسن را جزو آن عقاید شمرده است.

محمدبن طلحه شافعی متوفّای 652 می نویسد:

«اَمّا مُحْسِن فَدَرَجَ سِقْطاً»؛ محسن به علت سقط شدن از بین رفته است. (62) .

شاعر توانا و ادیب بزرگ جهان عرب، عبدالمسیح انطاکی مسیحی (63) علت وفات حضرت فاطمه سلام الله علیها را چنین می نویسد:

چند امر در سلامت فاطمه زهرا علیها السلام تأثیر داشت؛ 1 ـ رحلت جانگداز پدر بزرگوارش. 2 ـ غصب خلافت از همسرش. 3 ـ خشونتی که از عمر بن خطاب بر او رفت.

همچنین عمر ابوالنصر، نویسنده معاصر مصری، مسأله هجوم عمر به خانه حضرت فاطمه علیها السلام و وادار کردن علی به بیعت با ابوبکر را ذکر می کند وی در مورد محسن می نویسد: مورخین در وجود او اختلاف دارند اگر چه یعقوبی و مسعودی و غیر آنان بر وجود او تأکید می ورزند.

مؤلف کتاب الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد می گوید:

فاطمه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله کودکی به نام محسن را سقط کرده است. شاید به خاطر ناراحتی و اضطراب زیاد کودک را سقط کرده است. (64) .

همچنین عباس محمود العقاد در وفات حضرت فاطمه سلام الله علیها می نویسد: زهرا به بیماری فرسایشگر قابل توصیفی مبتلا نبوده است زیرا یکی از ویژگیهای عرب توانایی زیاد آنان در توصیف است، اطرافیان زهرا و اهل خانه او از قدرتمندترین عرب در بیان سلامت و مریضی افراد بودند، و ما در کلام آنان که شکوه های او را بازگو می کنند به بیماریهایی بر نمی خوریم که انسانی را در عنفوان جوانی از بین ببرد، آنچه از کلامشان به دست ما رسیده علت وفات وی نقاهت، ضعف و اندوه است و بر اینها رنج و بیماری تولد زودرس را نیز باید افزود هر گاه درست باشد که او پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله کودکی به نام محسن را سقط کرده است چنانچه در بعضی از اخبار مشاهده می شود. (65) .

 


(61) در صفحات 61 و 78 و... کتاب «وفاة الصدیقة الزهرا علیها السلام».

(62) فاطمه علیها السلام بنت محمد صلی الله علیه وآله، ص118- 100.

(63) متوفّای 1341 قمری در «القصیدة العلویة المبارکة»، پاورقی صفحه 204.

(64) فاطمه الزهرا علیها السلام ، ص68، عباس محمود العقاد و همچنین مراجعه شود به عبقریه عمر، ص157.

(65) فروع کافی، ج6، ص18 ـ معانی الاخبار، ص205؛ امالی الصدوق، مجلس24، ص100؛ خصال، ص634؛ اختصاص، ص185 – 186؛ تلخیص الشّافی ج3، ص156؛ دلائل الامامه.

در اینجا مناسب است که نگاهی نیز به زیارتنامه های آن حضرت بیندازیم، برای آن حضرت چند زیارتنامه ذکر کرده اند که به بعضی از آنها اشاره می شود. یکی همان زیارتنامه معروفی است که با جمله «اَلسلامُ عَلَیْکِ یا مُمْتَحَنَةُ امتَحَنَکِ الّذی خَلَقَکِ قَبْلَ ان یَخْلُقَکِ...».

این زیارتنامه دارای سند است، و شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ حرّ عاملی و علامه مجلسی و بعدیها نیز آن را ذکر نموده اند.

در این زیارتنامه کوتاه و مختصر جملاتی دالّ بر شهادت و یا شکستن پهلو و... وجود ندارد، و گویا این زیارتنامه به نظر شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نرسیده و از این جهت آن را نیاورده است.

دیگر زیارتنامه مختصری است که شیخ مفید در کتاب المزار می آورد و بخشی از آن چنین است:

«اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا رَسولَ اللّه اَلسّلام عَلی اِبْنَتِکَ الصّدیقةِ الطاهِرَة اَلسّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ یا سیدَةُ نِساءِالعالَمین، ایتّها البَتول الشَّهیّدة اَلطاهِرَة، لَعَنَ اللّهُ مانِعَکِ اِرثَکِ و دافِعَکِ عَنْ حقّک...».

کفعمی در بلدالامین و مجلسی در بحارالانوار نیز آن را آورده اند.

در زیارتنامه سوّم که شیخ طوسی می فرماید اصحاب ما آن را در مقام زیارت آن حضرت می خوانند این جملات آمده است

«اَلسُّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسولِ اللّه... اَلسَّلامَ عَلَیْکِ اَیَّتُها الصِدیقَّةُ الشَهیْدَة... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ ایَتُّها المُضْطَهَدَةُ المَقْهُورَة...»

شیخ طوسی این زیارت را از شیخ صدوق گرفته است و متن آن از منشأت خود صدوق است. صدوق می گوید: پس از آنکه پشت به قبله و روی به جانب بیت فاطمه سلام الله علیها نمودم چنین گفتم: السلام علیک... و در پایان می افزاید: من در احادیث زیارتنامه ای برای حضرت فاطمه سلام الله علیها نیافتم، پس می پسندم برای مراجعه کننده به کتابم آنچه را که برای خودم می پسندم.

در زیارتنامه چهارم که مجلسی و دیگران آن را از سید بن طاووس از کتاب مصباح الزائر او نقل می کنند در فرازی از آن چنین آمده است:

«... اَلسَّلامُ عَلَی البَتُولةِ الشَهیدَة... اَلسَّلامُ عَلَیْکِ ایّتُهَاالمُمْتَحَنَة اَلسَّلامُ عَلَیْکِ ایَّتُهَا المَظْلُومَةُ الصّابِرَة لَعَنَ اللّهُ مَنْ مَنَعَکِ حَقَّکِ وَ دَفَعَکِ عَن اِرْثِک وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ ظَلَمَکِ وَ أعْنَتَکِ وَ غَصَّصَکِ بِریقِکِ وَ أَدْخَلَ الذُّلَ بَیْتَکِ...»

در این زیارتها شهیده را به معنای گواه و الگو گرفتن و آن را همانند بتول، راضیه، مرضیه از القاب آن حضرت قرار دادن خلاف ظاهر است. زیرا شهید به معنای کسی که در میدان جنگ و یا مظلومانه کشته شود در لسان پیامبر و ائمه علیهم السلام به کار رفته، و در صدر اسلام یک اصطلاح رایجی بوده است.

بنابراین اطلاق شهیدة به آن حضرت به این معنا است که آن حضرت مظلومانه به خاطر آسیبی که به او رسیده بود وفات کرد. وانگهی ما در میان اسماء و القابی که از زبان پیامبر اسلام و ائمه اطهار برای آن بانوی بزرگوار ذکر شده لقبی به نام شهیدة (به معنای شاهد و الگو) نمی یابیم، تا بگوییم شهیدة به همین معنا در زیارت نامه ها منظور است، بلکه این لقب نیز مثل صابرة، ممتحنة، مظلومة و مضطهدة و... به خاطر آسیب مهاجمین به آن حضرت، که منتهی به رحلت او گردید بعداً به او داده شده است.

در زیارتنامه پنجم که مرحوم مجلسی و محدّث قمی آن را از سیّد بن طاووس متوفّای 664 نقل نموده اند جملاتی به صورت صریح بر شکستن پهلو و کشتن فرزندش محسن و غصب کردن حق وی دلالت می کند.

«... وَ صَلِّ عَلَی الْبَتولِ الطاهِرَة، الصِدیْقَةِ المَعْصُومَة، التَقیّةِ النَّقیَّة، الرَضیّة المَرْضیَّة، الزَکیَّةِ الرَشیْدَة، المَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَة، المَغصوبَةِ حَقُّها المَمْنُوعَةِ اِرْثُها، المَکْسُورَةِ ضِلْعُها، المَظْلُومِ بَعْلُها المَقْتُولِ وَلَدُها...»

البتّه علامه مجلسی تصریح می کند که سند این زیارت به نظرش نرسیده است، ولی اکثر محدّثین شیعه این زیارت را در کتاب دعا و زیاراتشان آورده اند.

این حاکی از آن است که محتوای این زیارت مورد قبول و باور علمای شیعه بوده است و اگر این ظلم و ستمها بر آن حضرت واقع نشده بود خواندن این زیارتنامه با توجّه به اینکه زیارت یک عمل عبادی است مشروع و جایز نمی بود.

درنتیجه از نظر علمای شیعه، مسأله در حدّ تهدید به سوزاندن پایان نمی یابد بلکه مأمورین خلیفه به خانه ریختند و در این رهگذر به فاطمه زهرا علیها السلام آسیب و صدمه رسانیدند به گونه ای که فرزندی را که در شکم داشت، ساقط کرد، و از صدمات آن به بستر مریضی افتاد و در آن کسالت رحلت کرد.

به تصریح مرحوم شیخ الطائفه در تلخیص الشافی این مسأله نزد شیعه معروف و بلاخلاف است.




خـــانه | درباره مــــا | سرآغاز | لـــوگوهای ما | تمـــاس با من

خواهشمندیم در صورت داشتن وب سایت یا وبلاگ به وب سایت "بهشت ارغوان" قربة الی الله لینک دهید.

کپی کردن از مطالب بهشت ارغوان آزاد است. ان شاء الله لبخند حضرت زهرا نصیب همگیمون

مـــــــــــادر خیلی دوستت دارم